سایت مقالات و فعالیتهای علمیم: http://sites.google.com/site/scientificpapersofhamidvansari
***
***
***
مردم با دیگران دل خوشند و من با تو زندگی میکنم، با تو میگویم، و با تو میخوابم ای خدای من.
مردم تو را فراموش میکنند و من هر لحظه میبینمت و هرگز نمیتوانم فراموشت کنم که نادیده نیستی.
مردم به خود مشغولند و برخی از آنها خوبی را در یادآوری ارزشهای گذشتهشان میدانند و تکرار آن چه ارزشش میپنداشتند در حال، و همواره تو را در حاشیه میبینند البته بدون این که به زبان چنین ادعایی داشته باشند، و من دوست دارم تمام آن چه عُرفاً ارزش پنداشته میشود را در حاشیهی تویی که ارزشِ تمامی ببینم.
در یک کلام، مردم از تو سرگرمند و من به تو؛ لااقل میخواهم که چنین باشم.
***
یکی از صبحهای سرد ماه ژانویه در سال ۲۰۰۷، مردی در متروی واشنگتن، ویولن مینواخت.
او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت.
در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان میرفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد.
او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.
چهار دقیقه بعد:
ویولنیست، نخستین دلارش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.
پنج دقیقه بعد:
مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.
ده دقیقه بعد:
پسربچه سهسالهای در حالی که مادرش با عجله دستش را میکشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور میشد، به عقب نگاه میکرد و ویولنیست را میدید.
چند بچهي دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همهي پدرها و مادرها بچهها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
شصت و پنج دقیقه بعد:
نوازنده بیتوقف مینواخت. تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند. بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند. ویولینست، در مجموع ۳۲ دلار کاسب شد.
یک ساعت بعد:
مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد. هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد....
بله. هیچ کس این نوازنده را نمیشناخت و نمیدانست که او «جاشوآ بل» است، یکی از بزرگترین موسیقیدانهای دنیا.
او یکی از بهترین و پیچیدهترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولناش که 5ر3 میلیون دلار میارزید، نواخته بود.
تنها دو روز قبل، جاشوآ بل در بوستون کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودیاش به طور متوسط ۱۰۰ دلار بود.
واشنگتن پست در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که جاشوآ بل به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد. سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد میشوند: در یک محیط معمولی در یک ساعت نامناسب، آیا ما متوجه زیبایی میشویم؟ آیا برای قدردانی و لذت بردن از این زیبایی توقف میکنیم؟ آیا ما می توانیم نبوغ و استعداد را در یک بافت غیرمنتظره، کشف کنیم؟
اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقیدانهای دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقیهای نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست نداریم پس چطور زیبایی های اطرافمان را درک می کنیم؟
متأسفانه بسياري از ارزشها از آنجا كه راهي براي عوامپسند شدن نمييابند به فراموشي سپرده ميشوند. و البته نميتوان گفت همهگير نشدن نشانهي بيارزشي است كه اگر چنين باشد تمام شارلاتانهاي پوپوليستي كه راه فريب خلق را خوب ميدانند ارزشمندند.
***
عرفان نتیجهی مستقیم پیشرفت علم و فناوری است. انسان فهمیده و عالم و روشنفکر است که می تواند خدا را بیابد نه انسان متنسک دنیا ندیده. مکتب عرفانی بزرگ اسلامی قرون اولیهی مقارن تمدن درخشان اسلامی نه به خاطر ایجاد یأس و نومیدی ناشی از حمله ی مغول به وجود آمد (که ما گلایهای از این موضوع در شعر شعرای عرفانی آن زمان عملاْ نمیبینیم) که نتیجه ی طبیعی پیشرفتهای روشنفکرانهی علمی و مهندسی و آزادی فکری بسط یافته در حکومت امویان و عباسیان در دوران تمدن درخشان اسلامی بود. چنین وضعیتی را در عرفان گراییهای گسترده و بی سابقهی معاصر در کشورهای پیشرفتهی صنعتی نیز شاهد هستیم. پس از فروپاشی تمدن اسلامی و استیلای تحجر و تعصب، عرفان عملاْ عقب نشست و تملق و ظاهر پرستی غالب شد و این مقارن تسلط صفویان پس از افول تمدن اسلامی بود. بازتابهای این تحولات کلی را در غزلسراییهای این دورههای تاریخی میتوان مشاهده نمود. سبک عراقی (متعاقب سبک خراسانی) که در دوران تمدن اسلامی شکل گرفت عمدتاً به عمق و زیبایی عرفانی آن شناخته میشود. و سبک هندی که عمدتاْ ظاهر و دنیا و طبیعت گرا بود و نهایتاٌ دچار ابتذال شد در دوران صفویه نضج گرفت و با افول صفویه به همت مکتب بازگشت عملاْ خاتمه یافت. مکتب بازگشت به سبک دوران تمدن اسلامی (عمدتاْ سبک عراقی)، واکنشی به تحجر و تعصب و فرقه گرایی و استقبالی از عرفان و وحدت گرایی روشنفکرانهی اولیه بوده است. سبک دیگری در شعر در دوران معاصر به وجود آمد که به شعر نو مشهور شد. این سبک را نیز می توان عکس العملی انفعالی ناشی از غربگرایی و علم زدگی کور و تقریباْ انفعالی در مواجههی ناگهانی ملل عقب افتاده ی مسلمان با پیشرفتهای شگرف تکنولوژیک و علمی غرب برشمرد که باعث شد برخی منفعلین علم زده و غرب زده تقصیرهای عقب افتادگی را در عرفان و به قول خودشان خانقاه گرایی و دین و خداگرایی بیابند و از این مقولات کورکورانه فاصله گیرند و مجدداْ ظاهرگرا و طبیعت گرا شوند. از همین روست که شعر نو تمایل زیادتری به نزدیکی با سبک هندی دارد. با پیشرفت و علمیتر و روشنتر شدن جامعهی عقب افتاده از قافله تمدن، این اندیشه نیز رو به عقب نشینی است یا بدان مجبور خواهد شد. به این ترتیب تصور میکنم بیش و پیش از بررسی مکتبهای شعری ایران از نظر قالب و شکل ظاهر باید به محتوای به وجود آورندهی اصلی این مکتبها توجه نمود و البته نباید حکمی کلی نیز صادر کرد که این تقسیم بندیها تنها برآیندی کلی هستند و ممکن بوده است جریانهای فکری اقلیتیای در زمان استیلای فکری جریانهای اکثریتی وجود داشته باشد.
***
لازم است عارفان به زبان شعر مسلط شوند تا رسالت ابلاغ خود را بهتر بتوانند انجام دهند تا این که شاعران ظرف زیبای شعر را از خزعبلات پر کنند. با شاعری نمی توان عارف شد، با عارفی باید شاعر شد.
***
حاکم بر وجود خداست. صحیحتر این است که کل وجود خداست. غیر خدا وجود ندارد. همچنین، خدا اراده محض است. به محض اراده کُن، فیکون حاصل میشود. آیا اراده کُن او تغییر کردنی است یا از قبل تعیین شده و لایتغیر است؟ اگر دومی باشد که دیگر اراده نیست. پس اراده او دینامیک و قابل تغییر است. پس، از این لحاظ جبری وجود ندارد و اراده قابل تغییر او همواره و هر لحظه در وجودی که جز او نیست حاکم است. وجود، جز او نیست. انسان موجود است. پس همچون هز جزء دیگری از وجود، حامل جزئی از خداست. حامل نه، که خود جزئی از خداست. چون خدا ارادهای دینامیک، ساری در وجود، دارد پس انسان نیز به طور جزئی چنین است. انسان یا همان جزئی از خدا یا به بیانی خدای جزء نیز دارای اراده نسبی دینامیک کن فیکون است. اینجاست که عبارات صوفیانه اناالحق و لیس فی جبتی سوی الله و سبحان ما اعظم شأنی معنا پیدا میکند. زیرا گوینده آنها در واقع خود خداست نه غیر او. اراده حق به طور دینامیکی در وجود جاری است. یعنی در عین حالی که میتواند بر طبق برنامهای از پیش تنظیم شده باشد میتواند به اراده حق به طور موضعی برخلاف برنامه از پیش تعیین شده تغییر کند. تصور کن که خدا برنامهای برای بازی با اسباب بازیش که وجود است ریخته و با آن بازی میکند. او مختار است به دلخواه خود در جایی برنامه از قبل تنظیم شده بازیش را تغییر دهد و به گونهای دیگر بازی کند. وقتی این امر به طور کلی در مورد خدا صادق است در مورد خدایان کوچک، مثلاً انسان، نیز صادق است. او نیز میتواند گاهی به اختیار و میل خود طرح جبری از پیش برنامه ریزی شده را تغییر دهد. تصور میکنم به این اراده خدا بر تغییر برنامه قبلی است که بداء گفته میشود. حال این وضعیت را محدود به حال و گذشته نکنید و به آینده نیز تسری دهید. منظور این است که درک کنید که عنصر زمان در کل وجود شاید اصلاً وجود ندارد. گذشته و آینده اصالت ندارند و هر چه هست آن است و لحظه. شما در رؤیا وقایعی را میبینی که از لحاظ تو آینده تلقی میشود و همان که در آینده دیده بودی عیناً واقع میشود. گذشت زمان بیمعنی است. تعبیر جالبی از زمان وجود دارد که همچون روزنه کوچکی در دیواری است که از میان آن عبور تنها قسمتی از کاروان در حال عبور شترانی را میبینی که درست در حال رد شدن از مقابل سوراخ هستند. کافی است بر فراز دیوار آیی تا بتوانی ابتدا و انتهای کاروان که همان گذشته و آینده هستند را نیز ببینی. یعنی کل وجود و زمان را در یک آن و در لحظه ببینی. پس حریان دینامیک وجود بدون محدودیت زمانی ساری است. این دینامیک به تعبیر محدود فعلی ما شامل آینده نیز میشود. یعنی در آیندهای که هنوز برای ما نیامده است قرار است طبق برنامه جبری قبلاً ریخته شدهای اتفاقی بیفتد اما بنا به اختیار و میل حق همان برنامه آینده در همان آینده (که در حقیقت هم الآن هم موجود است) تغییر میکند زیرا اصلاً ظرف و محدودیت زمانیای وجود ندارد. این، وضعیت سیلان و تغییر و تموج شالوده هستیِ کلِ وجود و کائنات است. از همین روست که بسیاری از اوقات رؤیایی صادقه میبینی که بر حسب تجربه برای تو یقینی است که بر طبق طرح جبری از قبل تعیین شده حتماً واقع شدنی است اما واقع نمیشود. علت، واقع شدن بداء و تغییر میلی و اختیاری برنامه توسط حق یا اجزاء حق، اعم از انسان و دیگر ارواح یا ...، است. به عبارتی جبر و اختیار و قضا و قدر بحثهای دگم و دارای خطوط مرزی تیز سیاه و سفیدی نیستند و به طور دینامیکی و خاکستری در کل وجود ساریند، ای همکاران خدا که خود خدایگانهای صاحب ارادهاید. از همین روست که خدا در قرآن با هر که بخواهد با او از طریق قرآن حرف بزند و ارتباط بگیرد مستقیماً حرف میزند و در همین کتابِ واحد نشانههای عددی و غیر عددی انحصاری برای آن شخص دارد. این به آن معنی نیست که آن فرد پیغمبر است و کل این همه افرادی که اینچنین از طریق قرآن با خدا حرف میزنند و خدا در قران عظیم برای آنها نشانههای انحصاری دارد پیامبر مرسل خدایند، آنها همه پیامبر و نبی خدا و اصلاً جزئی از خدا یا خدایان جزئند اما لزوملاً فرستاده مأمور تبلیغ نیستند.