بیست و چهارم مهر ماه

سالروز جشن های

دوهزار و پانسد ساله ی شاهنشاهی

جشن های دوهزارو پانسد ساله نامی است که به ویژه برنامه هایی در گرامیداشت دوهزار و پانسدمین سال بنیاد گذاری شاهنشاهی ایران بدست کوروش بزرگ داده شد.

این رشته برنامه ها از روز بهرام شید (سه شنبه) بیستم مهر ماه در تخت جمشید آغاز، و تا روز کیوان شید (شنبه) بیست و چهارم مهر ماه سال 1350 ( 2530 شاهنشاهی برابر با دوازدهم تا شانزدهم اکتبر سال 197) پی گرفته شدند.

چرا برگزاری جشن های دوهزار و پانسد ساله یک «باید ملی» بود ؟

برای یافتن انگیزه های راستین جشن های دوهزار و پانسد ساله نمی توان به نوشته های گروهی از فریب خوردگان، و یا فریبکارانِ پشت به میهن کرده ی توده یی، و یا اسلامگرایان تازی پرست ایران ستیز بسنده کرد. باید به دهها سال پیش از آن روزهای شاد برگردیم و انگیزه ی برگزاری این جشن ها را در روزگار سیاهی جستجو کنیم که دینکاران مسلمان، و فرمانروایان خودکامه از یک سو، و سیاست کارانِ بهره کش بیگانه از سوی دیگر بر سرزمین اهورایی ما چیره گرداندند.

برای کوتاه کردن دامنه ی این بررسی به یورش تازیان مسلمان و آسیابهای خونی که در کران تا کران ایران براه انداختند و با زشتکاریهای الله پسندانه ی خود زمینه را برای روی کار آمدنِ ترکان غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی و دیگر تبارهای ترک فراهم آوردند نخواهیم پرداخت، به یورش مغولان و پی آیندهای بد هنجار آن، و ترکتازیهای امیر تیمورلنگ و تبهکاریهای شاه اسماعیل صفوی و آدمخواران قزلباش او نیز نگاه نخواهیم کرد، کار این بررسی را از زمان روی کار آمدن یک خاندان ترک تبار دیگر بنام « قاجار» آغاز می کنیم تا بدانیم که چرا جشن های دوهزار و پانسد ساله یک نیاز ملی بود.

پس از درگذشت نادر شاه افشار ( بزرگمرد تاریخ ایران) کران تا کران کشور دچار آشوبها و نا بسامانیهای بسیار بد شگون گردید.

کریم‌خان زند آزاده مردی از لُرهای شمالی که خود یکی از سربازان در سپاه نادرشاه بود بپا خاست و بخش های میانی- شمالی – باختری و جنوبی ایران را زیر فرمان گرفت و شیرازه ی از هم پاشیده ی کشور را تا اندازه یی سر و سامان بخشید.

کریم خان زند

برادر او صادق خان زند نیز در سال 1189 ماهشیدی بصره را از امپراتوری عثمانی پس گرفت و سراسر اروند رود – بحرین و آبخوست های جنوبی شاخاب پارس را دوباره به ایران بازگردانید.

واپسین فرمانروای این خاندان ایراندوست لطفعلی خان زند نوه ی صادق خان برادر کریم خان زند بود.

لطفعلی خان زند تکدانه مردی که جان در راه آزادی ایران گذاشت

لطفعلی خان افزون بر زیبایی رخسار و اندام، بسیار نیرومند- راستگو – درستکار و دلیر و رزمنده بود. او را از تبار مردان شاهنامه و بهترین شمشیر زن در روزگار خود شمرده اند.

شوربختانه این مرد بزرگ که می توانست بهترین جانشین شایسته برای کوروش بزرگ باشد و ایران را دوباره به جایگاه شایسته ی خود فرا بَرَد، در نبرد با آقا محمد خان قاجار شکست خورد. آقا محمد خان به ستوربانان خود فرمود با او تن آمیزی کنند، سپس با همان تن و روان پر از زخم او را به تهران بُرد، نخست چشمانش را کند و سپس جانش را گرفت.

خاندان قاجار از نژاد ترک مغولی بودند، آقا محمد خان قاجار با زشتکاریهای اسلامی در کرمان، سرشت مغولی خود را به نمایش گذاشت، پس از اینکه کرمان را گرفت، فرمان داد چشمان مردم را از چشمخانه در آوردند و از آن چشمها تپه یی ساختند، کاری که مغولانِ بیابانگرد نیز نکرده بودند، چشمان هفتاد هزار تن از مردم کرمان را از چشمخانه کندند، درست به شیوه ی تازیانِ مسلمان با زنان و دختران کرمان در برابر چشمان مردان در بندشان تن آمیزی کردند و سپس همه را کشتند. آقا محمد خان با کردارهای زشت خود ننگین ترین برگهای تاریخ ایران را با خون مردم ایران نوشت.

آقا محمد خان قاجار یکی از زشت ترین چهره ها در کارنامه ی ایران

پس از درگذشت آن خونریز بزرگ، برادر زاده اش فتحعلی شاه قاجار بر تخت فرمانروایی نشست و در چند بازی شترنگ سیاسی بخش های بزرگی از سرزمین تاریخی ایران را به روس و انگلیس باخت. زنده یاد محمود محمود روزگار فتحعلی شاه را چنین گزارش کرده است:

«... دریاهای شمالی و جنوبی ایران که یک وقتی وسیله امنیت و حفاظت ایران بود، در این زمان اسباب ضعف و وسیله خطرناکی برای این کشور شده‌است. چنانچه در بحر خزر، فرمانروایان مسکو و در خلیج فارس بریتانیای کبیر اسباب مزاحمت شده و صادرات و واردات نیز به دست روس و انگلیس افتاده‌است».

دولت بریتانیا آخوندهای بزرگ عمامه دار را همانند مهره های شترنگ در پیرامون شاه بد سرشتِ ایران چید و در بازیهای بسیار سرنوشت ساز او را شه مات کرد.

در فروردین ماه سال 1198 ( آوریل 1819 ) در زیر سایه بدشگون دولت ترک نژاد قاجار، پیمانی میان کاپیتان بروس فرمانده ناوگان انگلیسی در شاخاب پارس، و حسنعلی میرزا فرمانروای استان فارس بسته شد. برابر این پیمان همه ی کارهای شاخاب پارس به دولت انگلیس واگذار گردید.

برابر پیمان نامه ی دیگری بنام ترکمانچای خانات ایروان و نخجوان به دولت روسیه واگذار شد.

برابر پیمان نامه ی گلستان سرزمین های: قره باغ – گنجه – شکی – شروان – قویا – دربند – باکو- داغستان- استانهای خاوری گرجستان نیز از پیکر ایران جدا و به دولت روسیه واگذار شدند.

با نگاهی به گزارش اسماعیل رایین در گرامی نامه یی بنام حقوق بگیران انگلیس در ایران کرانه های پیدا و ناپیدای سیه روزگاری مردم ایران را در سایه سار حکومت ننگین قاجار به روشنی می توان دید .

میرزا ابوالقاسم قائم مقام

صدر اعظمی که از انگلیسی ها رشوه نگرفت تا سرانجام او را کشتند

می گویند: تاریخ زمین باروری است که در آن هیچ تخمی اعم از مرغوب یا نامرغوب به هدر نمی رود...آینه عبرتی است که خوبی ها و بدی ها را یکسان منعکس می کند، در معرض قضاوت و دیدگاه نسلهای بعد قرار می دهد. همانگونه که صفحات ننگین زندگی شاهان قاجار را فرادید همگان می گذارد، حاوی اوراق زرین دیگری هم هست که در آنها از سیمای درخشان مردمی سخن می گوید که در راه راستی و حقیقت گام برداشتند و در این راه حتی از بذل جان خویش نیز دریغ نورزیدند ، سیمای قهرمانی که آدمی با مشاهده ی آنها در صفحات تاریخ میهن خویش بی اختیار احساس غرور افتخار می کند...»

وزرای مختار انگلیس در تهران در مدت سی و پنج سالی که میرزا ابوالحسن خان ایلچی وزیر خارجه بود ، با دادن ماهانه یکهزار روپیه مقرری به او، آنچه را می خواستند انجام می دادند، ولی همین که نوبت صدارت به میرزا ابوالقاسم قائم مقام رسید، ناگهان در مقابل مردی قرار گرفتند که نتوانستند با پول و «زور» او را بخرند و مطیع و منقاد خود سازند...

از روزگاری که مرحوم قائم مقام در تبریز پیشکار عباس میرزا ولیعهد بود، انگلیسی ها سعی داشتند او را با پرداخت پول و هدایای گوناگون مطیع خود کنند، ولی قائم مقام هیچگاه حاضر به قبول رشوه و هدیه از انگلیسیها نشد . نخستین گزارشی که از سر سختی میرزا ابوالقاسم قائم مقام به وزارت امور خارجه بریتانیا رسید از طرف جیمز موریه دشمن شماره ی یک ایران و ایرانی نویسنده ی کتابهای معروف حاجی باباست. جیمز موریه در گزارشی که در باره عباس میرزا ولیعهد و پیشکار او قائم مقام به وزیر خارجه انگلیس می نویسد، با نفرت و عصبانیت از او یاد می کند و به علت آنکه هدایای امپراتوری بریتانیا را نپذیرفت، او را مردی خود خواه و دشمن انگلیس معرفی می کند...

افزون بر جیمز موریه سرجان کمبل وزیر مختار انگلیس در ایران نیز در گزارشی که برای وزیر خارجه انگلیس فرستاد است در باره نپذیرفتن رشوه از سوی قائم مقام می نویسد: « یک نفر در ایران هست که با پول نمی شود او را خرید و آن قائم مقام است.

سر جان کمبل در جای دیگری از خاطراتش که برای حکومت هند فرستاده و نسخه یی از آن را نیز به وزارت خارجه انگلیس ارسال داشته است ، در باره ی قائم مقام چنین می نویسد:

« به سفیر گفتم: از مدتها پیش به استعداد و فراست قائم مقام احترام زیاد داشتم و انتصاب او را به صدارت آنقدر ضروری می دانستم و بدان معتقد بودم که موضوع را در صحبت با شاه عنوان کردم و دیدم عقیده و نیت اعلیحضرت محمد شاه نیز با من یکی است...».

ولی همین وزیر مختار هنگامی که قائم مقام به صدارت رسید دانست که نمی تواند مثل دیگران او را با پول و ارمغان بخرد در صدد عزل او برآمد. در آن ایام محمد شاهِ ضعیف النفس بر تخت ایران تکیه زده بود و سفارت انگلیس در تهران در دستگاه دربار و دولت، سازمان جاسوسی وسیعی داشت- بصورتی که حتی ساعات خواب و استراحت و تمامی اعمال رفتار در باریان آگاه بود- و متاسفانه اکثریت ملازمان و ندیمان محمد شاه جیره خوار وزیر مختار انگلیس بودند.

سرجان کمبل برای اینکه محمد شاه متلون المزاج و زود باور را علیه قام مقام بشوراند به یکی از عوامل و حقوق بگیران سفارت دستور داد تا با شاه علیه قائم مقام صحبت کند و او را عامل روس و بر هم زدن اساس سلطنت او معرفی کند...

سر جان کمبل وقتی دید که نمی تواند این صدر اعظم شرافتمند را مطیع خود و حقوق بگیر انگلیس سازد در روز شانزدهم ماه مه سال 1835 با او ملاقات کرد و در گزارشی که متعاقب این ملاقات به دولت انگلیس و حکومت هندوستان داد نوشت:

« به او گفتم: از بس که خواهش و التماس کردم و به فرجام کار تهدیدت نمودم ، خسته شده ام. دیگر چیزی نمی توانم بگویم اما قلب من برای نیک بختی شاه مملکت می سوزد!..».

آنگاه سرجان کمبل بطور ضمنی به وزارت خارجه انگلیس و حکومت هندوستان اطلاع داد که قصد نابود کردن قائم مقام را دارد و برای آنکه نیت شوم خود را عملی کند بودجه یی برای برانگیختن مردم علیه قائم مقام تعین کرد، و از وزارت خارجه انگلیس در این باره کسب تکلیف نموده و بودجه ی پیشنهادی را خواست و در ضمن نوشت:

«... برای برانگیختن مردم و خرج کردن پول بین علماء و ملاها مبلغی در حدود 500 لیره لازم دارم، امام جمعه بمن قول داده است که این پول را در موقع مناسب و بطور صحیح خرج کند. از بودجه ی حکومت هندوستان مبلغی خرج کرده ام. اجازه می خواهم آنچه را که لازم دارم از این محل برداشت کنم و به مصرف امور سر برسانم.».

دولت انگلیس بودجه و پول مورد نیاز را در اختیار وزیر مختار خود گذاشت و او پس از اینکه پولهای رسیده را به موقع و صحیح خرج کرد طی گزارش مورخ هفتم ژوئن 1835 خود به دولت انگلیس نوشت:

« ... احساسات مردم علیه قائم مقام روز به روز شدیدتر می شود، در ظرف ده روز اخیر چند نفر از ملایان بالای منبر علیه او به دُرُشتی سخن گفته اند و هر کجا نام او برده می شود، توأم با دشنام است. در اینکه افکار آتی قائم مقام چیست؟ هیچکس نمی تواند حدس بزند، اما او در بیست و چهار ساعت اخیر بر عده ی گارد شاهی افزوده و این کار دسترسی مردم را به شاه و رسیدن شکایتهای آنان را به مقام سلطنت مشکل تر ساخته است...».

سرانجام آنچه که کمبل آرزو می کرد، به حقیقت پیوست. جاسوسان انگلستان شهرت دادند که قائم مقام در روز 19 ژوئن قصد داشته است محمد شاه را بکشد و دیگری را بر تخت سلطنت بنشاند. در نتیجه ی این شهرت، شاه، قائم مقام را معزول کرد.

سرجان کمبل در گزارش روز 21 ژوئن 1835 راجع به این حادثه نوشت:

«... بامداد امروز سوار بر اسب شده، به شهر رفتم، در راه کسی را دیدم که فرستاده بودند مرا از دستگیری قائم مقام و پسران و اعوان او که به امر اعلیحضرت صورت گرفته بود، آگاه گرداند. یکسره به کاخ سلطنتی رفتم، ولی به ملاقات شاه کامیاب نشدم چه با مستوفیان و منشیان در بار خلوت کرده بود. سواره از وسط شهر گذشتم، خیابانها را بیشتر از آنچه تا حال دیده بودم، جمعیت فرا گرفته بود. هرکسی دوستی را می دید به عنوان ابراز مسرت و تهنیت- به عادت ایرانیان- او را در آغوش می گرفت. شنیدم مساجد نیز پُر از جمعیت است و مردم به دعاگویی اعلیحضرت مشغولند که آنها را از چنین طاعونی نجات بخشید! چون به سفارت خانه رسیدم دیدم چندین نفر انتظار باز گشت مرا دارند تا مبارکباد و تهنیت بگویند. از آن جمله بودند خویشاوندان شاه، رییس دیوان خانه و چند تن از ریش سفیدان شهر. احساسات آنان آنچنان بود که همگی تمنا داشتند از اعلیحضرت استدعا کنم هر آینه این شهرت راست باشد ولی قائم مقام هنوز معدم نشده باشد او را بکشد و جسدش را در میدان عمومی آویزان کنند، چه او به قدری آدم بزه کاری است که اگر زنده بماند همه کس را خواهد فریفت و از نو زمام قدرت را بدست خواهد گرفت...».

جالب ترین گزارش سرجان کمبل به تاریخ بیست و دوم ژوئن 1835 ارسال شد که در آن نوشته بود:

« امروز عصر شخصی از جانب امام جمعه به دیدنم آمد تا دستگیری قائم مقام را بمن تبریک گوید، همچنین مراتب شادمانی و خرسندی امام جمعه و تمام طبقات مردم را ابراز دارد! این اشخاص همگی معتقدند که بر اثر کوشش های من بود که خوشبختانه توانستند از این آفت بدتر از طاعون رهایی یابند!..».

میرزا قائم مقام فراهانی، بزرگمردی که در گرماگرم تاراج ضحاک و افراسیاب های روزگار خود جان در راه ارزشهای میهنی گذاشت

در آن زمان میر محمد مهدی امام جمعه تهران بود. سرجان کمبل با پرداخت مبالغی پول به نوکران و جیره بگیران خویش در دربار و دولت و همچنین با تقسیم پول میان ملاها و ارباب عمایم سرانجام موفق شده بود بزرگترین دشمن خود را که گناه او حفظ منافع ایران در برابر خارجیان بود بقتل برساند! گناه بزرگ قائم مقام از روزی شروع شد که هدیه ی ارسالی پادشاه انگلستان و جیمز موریه و سپس حقوق و مقرری ماهانه یی را که از کمپانی هند شرقی و حکومت هندوستان برای خود او وزیران خارجه ایران در نظر گرفته بودند نپذیرفت، و نتیجه ی این ایستادگی در مقابل انگلیسی ها و حفظ منافع ایران، در روز آخر صفر 1251 – یعنی شش روز بعد از دستگیری اش – دید، جلادان محمد شاه او را خفه کردند تا سفیر انگلیس موفق شود خود را به پادشاه قاجار نزدیک کند و قرار داد بازرگانی را که مثل قرارداد ترکمانچای پر از ننگ بود به ایران تحمیل نماید.( حقوق بگیران انگلیس در ایران رویه 44)

خاندان قاجار را می توان از زیانبارترین خاندانهای پادشاهی ایران شمرد. در سالهای پادشاهی ناصرالدین شاه (چهارمین شاه قاجار) دامنه ی خرافه پروری و سوگواری برای امامان ایرانسوزِ عرب آنچنان فراخی گرفت که در ده روز آغازین ماه محرم نزدیک به 300 برنامه ی بسیار پرهزینه تنها در شهر تهران برگزار می شدند. کار خرافه پروری و سوگواری برای تازیان بجایی رسید که آیین های ویژه یی بنام «تعزیه دره ال صدف» – «تعزیه امیر تیمور» – «تعزیه حضرت یوسف» -«عروسی دختر قریش» - و «عروسی بلقیس» بر شمار آیین های سوگواری افزوده شدند.

گوشه یی از آیین های سوگواری برای تازیان بیابانگرد که در ایران آسیابهای خون براه انداختند، یکی پس از دیگری با زنان و دختران ایرانی همخوابگی کردند و فرزندان پدر ناشناخته ی خود را بنام سادات بر گُرده ی مردم نگون بخت ایران سوار کردند.

میرزا محمدعلی محلاتی [حاج سیاح] پس از باز گشت از اروپا روزگار هم میهنان خود را چنین گزارش کرده است:

«... جماعت عمامه بسرها همه جا را پُر کرده و همه مقامات را صاحب شده اند، کسی نمی داند کدام یک از آنها فهم و سواد دارد و کدامیک ندارد! همه نام آیت الله و حُجت الاسلام و شیخ و ملا دارند! و کارشان این است که به اسم شریعت هر چه می خواهند بکنند و جلو هر چه را نمی خواهند بگیرند!!. مومن می سازند.. تکفیر می کنند.. معاملۀ بهشت و جهنم می کنند... کسی جرات ندارد بگوید آقا دروغ می گوید! زیرا بیرق وا شریعتا بلند می شود، به آنها ایراد می گیری، می گویند ایراد به مجتهد جایز نیست! تکذیب می کنی مثل این است که خدا و پیغمبر را تکذیب کرده یی، به هیچ آخوند گردن کلفتی نمی توان گفت که مجتهد نیست یا که عادل نیست! زیرا جمعی قلچماق پُشت سرش دارد که هر چه بگوید می کنند... و اما مردم: گرد اندوه بر روی همه نشسته است، رنگ ها زرد، بدنها لاغر، لباسها کثیف، لب ها آویخته، چشم ها برزمین، گویا خرمی و نشاط از این مملکت رخت بربسته و بجز نوحه و زاری چیزی بر جای نمانده است، آنچه باقی مانده است زیارت رفتن و نعش کشیدن و نماز جماعت خواندن است..

ناصرالدین شاه قاجار

این رَوَندِ ستمبارگی و یاوه پروری همچنان دنباله دارد تا می رسیم به روزگار احمد شاه قاجار هفتمین و واپسین شاه زشتخوی قاجار که به ناصرالمک گفته بود: اگر در سویس کلم فروشی کنم بهتر است تا در چنین مملکتی پادشاه باشم!

دیوزاد اهرمن خویی که کلم فروشی در سرزمین های بیگانه را از شهریاری در ایران بر تر می شمرد

احمد شاه همزمان با آغاز جنگ جهانی یکمِ، در تیرماه سال 1293 تاج بر سر گذاشت و در روزگاری بر تخت پادشاهی ایران فراز آمد که کشور از دیدگاه مالی ورشکسته، از دیدگاه دینی تا گلوگاه فرو مانده در یاوه پنداری، از دیدگاه کشورداری مهره یی بی ارزش در دست شترنگ بازان بزرگ سیاسی. راستی را که کلم فروشی در سرزمینهای بیگانه بر پادشاهی بر چنین کشوری برتری داشت!. در سالهای پادشاهی او ایران دچار سرنوشتی گشت که پس از یورش تازیان بیابانگرد بی فرهنگ هرگز آنهمه سیه روزگاری بخود ندیده بود.

زشتکاریهای این شاه پشت به ارزشهای مردمی کرده از یک سو، آتش جنگ خانمانسوز جهانی از سوی دیگر، و بهره کشی های ستمگرانه ی دولت فزونخواه انگلیس، مردم نگون بخت ایران را دچار سرنوشتی کردند که هیچ ملتی مزه ی آنهمه تلخی وسیه روزگاری را نچشیده است.

محمد قلی مجد در نسک تکان دهنده یی بنام « قحطی بزرگ» (1) ما را با گوشه هایی از آن روزگار تیره آشنا می سازد.

اگرچه دولت ایران کوشیده بود که دامان خود را از این آتش خانمان سوز دور نگهدارد، ولی نیروهای روس و انگلیس از مرزهای ایران گذشتند و ایران را میدان تاخت و تاز ستمبارگی های خود کردند. دولت عثمانی نیز از مرزهای شمال باختری نیروهای خود را به درون خاک ایران کشید.

دولت انگلیس با همکاری تنگاتنگ با شاه ایران همه ی فرآورده های کشاورزی را به بهای گران از کشاورزان

خرید و در انبارهای خود ذخیره کرد. نایابی خوراک زمینه ی کشتار بزرگ را در توده های کم توانِ مردم ایران فراهم آورد.

جعفر شهری نویسنده یی که خود گواه این نگون بختی مردم ایران بود نوشته است:

« در همين قحطی بود كه نيمی از جمعيت پايتخت از گرسنگی تلف شد، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم‏ وار بر روی هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نمی گرديد و قيمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نمي‏شدند.».

میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار آنچه را که خود با چشم دیده بود چنین گزارش کرده است:

« ... از يكی از گذرگاه های تهران عبور می کردم. به بازارچه‏ یی رسيدم كه در آنجا دكان دَم پُخت ‌پزی بود. رو به روی آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكی از آنها پیرزنی بود صغير الجثة و ديگری زنی جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گلينی در دست داشت، گريه‏ كنان گفت: ای آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد، يك چارك از اين دَم پُخت خريده و به ما بدهيد، مدتی است كه هيچ كدام غذا نخورده‏ ايم و نزديك است از گرسنگی هلاک شويم.»

گفتم : قيمت يك چارك دَم پُخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دَم پُخت را كم كشيده و ما متضرر شویم. يك چارك دَم پُخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دَم پُخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده‏ ايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند : آری بخريد و مَرحَمَت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه‏ تان را از سر اهل و عیال تان كم نكند.

بی خوراکی در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بود

از آنجا گذشتم و رسیدم به گذرِ تقی خان. در گذر تقی خان يك دكان شير برنج فروشی بود. در روی بساط يك مجموعه بزرگ شير برنج بود كه تقريباً ثلثی از آن فروخته شده و يك كاسه شيره با بشقاب های خالی و چند عدد قاشق نيز در روی بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت می ‏كردم و نزديك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد كه در كنار ديواری ايستاده و چشم به من دوخته بود.

دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شير برنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شير برنج افتاد لرزشی بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دكان شير برنج فروشی كه هر دو در يك امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشاره ‏كنان چيزی بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی كه صدای نامفهومی شبيه به ناله از سينه ‏اش بيرون آمده، به روی زمين افتاد و ضعف كرد.

من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شير برنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت: ديگر نمی ‏خورم، باقی اين شير برنج را بدهيد ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نمیرد.»

در آن سالهای نایابی، احمدشاه خود بزرگترین انبار کننده ی گندم و دیگر فرآورده های کشاورزی بود. همدستی شاه قاجار با دولت ستم پیشه و بهره کش انگلیس در کار انبار کردن نیازمندیهای روزانه ی مردم، بزرگترین آسیب را بر پیکر مردم ایران زد. گزارش های بجا مانده از آن روزگار تیره نشان می دهند که بیشترینه ی مردم ایران ریخت و چهره ی مردمی خود را از دست داده و کمترین همانندی با (آدمیان) نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده، چهار دست و پا می خزیدند و گیاه و ریشه درختان را می خوردند و از خوردن هر چه از جاندار و بیجان که در دسترس شان بود مانند سگ و گربه و کلاغ و موش و خر و ... خودداری نمی کردند. (مردم سرزمینی که روزگاری شبچراغ روزگاران بود، سرزمینی که شاهنشاهانی مانند کوروش و داریوش و بهرام گور و انوشیروان را بخود دیده بود)

یک افسر انگلیسی بنام داناهو که نماینده ی سیاسی دولت بریتانیا در باختر ایران بود نوشته است:

« پیکرهای چروکیده و بی جان زنان و مردان، رویهم انباشته شده و در گذرگاههای همگانی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی گیاه که از کنار جاده کنده و یا ریشه هایی که از کشتزار در آورده اند به چشم می خورد، با این گیاهان بی ارزش می خواستند در برابر رنج گرسنگی پایداری کنند و از مرگی ناخواسته بگریزند. در جایی دیگر، پابرهنه یی با چشمان گود افتاده که دیگر هیچگونه همانندی به آدم نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای سخن گفتن نداشت با اشاره برای تکه نانی التماس می کرد.».

در ماه آوریل 1918 فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد راهی تهران شد و با دیدن آنهمه سیه روزگاری و نگون بختی مردم ایران نوشت:

« در سرتاسر جاده ها کودکان لخت و برهنه دیده می شوند که تنها پوست و استخوانی از آنها بر جای مانده است . کُلُفتی ساق هایشان بیش از سه اینچ نیست و چهره شان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست.».

گزارشگر دیگری بنام کالدول در بهار سال 1918 نوشته است:

« هزاران تن از ایرانیان در پی گرسنگی و بیماری در تهران و مشهد و همدان جان خود را از دست دادند.

سیه روزگاری و نگون بختی و گرسنگی در ایران چنان هراس انگیز است که سدها تن از مردم ایران لاشه ی جانوران را می خورند و گاه از خوردن گوشت انسان ها نیز روی بر نمی گردانند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران فرمانروا است.»

کارشناسان بر این باورند که در آن سالهای نا یابی دستکم ده میلیون تن از مردم ایران جان خود را از دست داده اند. این بزرگترین هولوکاست در کارنامه ی جهان، و شرم آورترین رُخداد در کارنامه ی ایران است ولی نه کسی چیزی در باره آن می گوید و نه می نویسد، این خموشی ی دوست و دشمن، جای درندگیدن بسیار دارد.

رضا شاه بزرگ در چنین روزگاری بر سر کار آمد، او پادشاه سرزمینی شد که بیشتر به یک گورستان بزرگ می مانست تا به یک سرزمین تاریخی!.. بگفته ی زنده یاد مهدی اخوان ثالث سرزمینی:

که روزی روزگاری شبچراغِ روزگاران بود

نشیدِ همگِنانش ، آفرین را و نیایش را

سرودِ آتش و خورشید و باران بود

اگر تیر و اگر دی ، هر کدام و کی

به فَرِ سور و آذین ها ، بهاران در بهاران بود

کنون ننگ آشیانی نفرت آبادست ، سوگش سور

چنان چون آبخوستی روسپی . آغوش زی آفاق بگشوده

در او جای هزاران جوی پر آبِ گِل آلوده

و صیادان دریا بارهای دور

و بُردنها و بُردنها و بُردنها

و کَشتی ها و کَشتی ها و کَشتی ها

و گزمه ها و گشتی ها

روزگار بد هنجاری که شاهِ پیش از او، کلم فروشی در سویس را بر پادشاهی در ایران بر تر می شمرد!. پادشاه اهرمن زادی که با دولت بهره کش انگلیس در چاپیدن ایران و کشتن بیش از ده میلیون تن از مردمِ ایران همازور شد تا کارش به کلم فروشی در سویس نکشد!

رضا شاه بزرگ به خوبی دریافته بود که بزرگترین انگیزه ی سیه روزگاری مردم ایران آخوندهای تازی پرست هستند، تا روزی که این انگل های مرگزا، بر مغز و روان و اندیشه ی مردمِ ایران فرمان برانند، هر کوششی برای بهبود زندگی مردم، آب در هاون کوبیدن و در پی باد دویدن است! از این رو، هنگامی که چوبدست فرمانروایی را در دست مردانه اش گرفت، پیش از هر چیز در کوتاه کردن دست این دیوزادگان اهرمن خو از سر مردم ایران کوشید. بهترین گواه این سخن تارنماها و وبلاگ های حکومتی هستند که با سرمایه های بسیار کلان، و پشتیبانی های همه سویه ی حکومت ننگین دامنِ اسلامی و دستگاه ولایت فقیه، اداره می شوند. یکی از همین تارنماها بنام « موعود» نوشته است:

«... رضا خان برای اينكه فرهنگ غربی را وارد كشور كند مخالفت با روحانيت را آغاز كرد! و اين قشر از جامعه را در تنگنا قرار داد! و هتك حُرمت بر علما را شروع كرد! كه با كشف حجاب، و عازم كردن زن خود با وضع نامناسب از حيث حِجاب به قُم و حَرَم حضرت معصومه كه اعتراض علما و دينداران را در پی داشت بی حرمتی ها را به نهایت رساند. و رضا خان با چکمه و لگد و تبعید از قم جواب معرضین را داد... در زمينه آموزش و پرورش همگانی حضور روحانيت بکلی از ميان رفت!

به سخن دیگر بجای اینکه مشتی آخوند گندیده مغزِ پوسیده استخوان، در مکتب خانه ها به فرزندان ایران آیین خلا رفتن - جماع کردن - غُسل میت - غُسل جنابت - غُسل حیض - غُسل ترتیبی - غُسل ارتماسی - نماز مِیِت- و اصول جن گیری و جز اینها را آموزش دهند و موریانه وار مغز و روان فرزندان میهن ما را تباه بگردانند! گروهی آموزگار دانش آموخته ودلسوز در دبستان و دبیرستان و دیگر کانون های آموزشی به فرزندان این میهن اسلام کوبیده، شیوه ی درست خواندن و درست نوشتن و شمارگری و تاریخ و گیتا شناسی و زیست شناسی و جز اینها را بیاموزانند!.

این تارنما در دنباله ی گزارش خود می نویسد:

«... در حدود سال‌های ابتدای سلطنت رضا شاه در ايران بطور كلی 50 مدرسه مشغول به کار شدند... در سال 1308 شمسی، دانشگاه تهران بنيانگذاری شد.. و در سال 1312 در تمام ايران 4200 دانشجو تحصيل می‌ كردند و چند صد دانشجوی ايرانی برای تحصيل به خارج اعزام شدند!. مدارس مختلط دختران و پسران در اين دوره تأسيس گرديد!..

رضا شاه با كشف حجاب، ادعای برابری حقوق زنان با مردان را مطرح می كرد و به آنان به اصطلاح آزادی می ‌داد!..

چندين دانشسرا در چند شهر بزرگ داير شد كه مختص به موسيقی بودند!..:

تا پسران و دختران هنرپرور ایرانی به دانشسراها بروند، خُنیاگری بیاموزند، شیوه ی درستِ آواز خواندن، شیوه ی درستِ نغمه پرداختن، شیوه ی درستِ نواختن تار و تنبور و رباب و پیانو و دیگر سازهای ایرانی و سازهای جهان نوین را بیاموزند!..

سپس:

« دبستان و دبيرستان نظام، آموزشگاه شهربانی، دانشكده كشاورزی، هنرستان بانوان، مدرسه پست و تلگراف، و آموزشگاههای دیگری كه در سال‌های سلطنت رضا شاه تشكيل شدند. در سالهای آخر رضاخان جمعيت در حال تحصيل ایران به 50 هزار نفر، و تعداد آموزشگاهها به 750 آموزشگاه ‌رسيد.

بناهايي كه در اين دوره احداث می ‌شده، بيشتر نماينده فرهنگ ايران باستان بود و همچنين تقلیدی از آثار و بناهای غربی بود! از آنجايي كه نظام آموزشی دوره پهلوی اول در تقابل و رویارویی با روحانيت و ساخت مذهبی جامعه بود. تعداد مدارس روحانی و حوزه‌های علميه نيز تقليل يافت...

به سخن دیگر، با همان شتاب که شمار دبستانها و دبیرستانها و دانشسراها و دانشگاههای ایران رو به فزونی گذاشت، شمار مکتب خانه ها و حوزه ها و جن گیر خانه ها و دیگر کانونهای خرافه پروری اسلامی رو به کاهش نهادند!.

چنانچه اين گونه مدارس كه در سال 1304 به 282 باب با 5984 نفر طلبه می ‌رسيد. در سال 1320(تنها شانزده سال پس از آن ) به 206 باب با 784 طلبه تقليل يافت.

در پی ستیز آشتی ناپذیر رضا شاه بزرگ با بُنیادهای خرافه پروری و اسلام گستری، تنها در درازای شانزده سال 76 کانون خرد سوزی و جن گیری بسته شد و شمار بچه دیوان خِرَد گم کرده (طلبه ها) از 5984 به 782 رسید!.. به سخن دیگر رضا شاه بزرگ 5202 تن از آن جانوران آزار دهند ی جان را آدم کرد و بجای عبا و عمامه ی ننگین آخوندی که مایه ی شرم آزاده زنان و آزاده مردان ایرانی است، جامه ی مردمی بر تن شان پوشاند تا آدم وار و در میان مردمان زندگی کنند!

هرچند در اين دوره مطبوعاتی هم در كشور چاپ و نشر می ‌شدند. در حوالی سال 1314 يك نهضت تصفيه زبان فارسی شكل گرفت كه زبان فارسی را از لغات خارجی تصفيه كند، ولی در اين زمينه نيز خيانت شد و فقط اصطلاحاتی كه غير اروپائی بود مد نظر قرار گرفت و لذا تصفيه فارسی از لغات خارجی منحصر به لغتهای عربی و تركی شد و هر كس موظف شد فقط در مقابل لغات عربی، کلمات فارسی سره انتخاب كند و بكار ببرد!

اکنون به سراغ تارنمای دیگری از تارنماهای دستگاه ولایت می رویم تا نا درستی سخن این یکی را نشان دهیم. تارنمای «خبرگزاری دانشجویان مسلمان» در همین زمینه نوشته است:

«... از دوره قاجار که ارتباط ایران با کشورهای اروپایی گسترش یافت، همراه با دانش و تکنولوژی اروپایی، واژه‌ها و اصطلاحات بسیاری، ابتدا از زبان فرانسه و سپس از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شدند. انجمن‌های ادبی دوره قاجار، و سپس افراد، و گروه‌های متعدد پیشگامان، ساخت معادل‌هایی برای واژه‌های فرنگی شدند. رضاخان سردار سپه در روز 16 دی‌ماه 1300 در ماده پنج «حکم عمومی شماره یک» خود برای تشکیل ارتش جدید ایران می‌گوید:

تبدیل اسامی و لغات ذیل را به موجب این حکم به تمام دوائر قشونی امر می‌ دهم و باید فورا مورد تلفظ و اطلاق قرار دهند:

به جای دیویزیون: باید گفته بشود لشکر

به جای بریگاد: باید گفته بشود : تیپ

به جای رژیمان: باید گفته بشود فوج

به جای باتالیون: باید گفته بشود گردان

به جای باطری: باید گفته بشود آتش‌بار

به جای اسکادران: باید گفته بشود بهادران

به جای مترالیوز: باید گفته بشود مسلسل

در سال 1303 هجری شمسی در وزارت جنگ انجمنی برای وضع اصطلاحات جدید تشکیل شد.

این انجمن اصطلاحاتی در برابر اصطلاحات فرانسوی پدیدآورد که هنوز هم در زبان پارسی به کار برده می‌شوند، مانند:

هواپیما بجای avion

فرودگاه بجای aéroport

خلبان بجای pilot

در سال 1311 در دانشگاه تربیت معلم { انجمن وضع لغات و اصطلاحات علمی} تأسیس شد. این انجمن تا سال 1319 فعال بود. از ساخته‌های این انجمن به جای واژه‌های فرانسوی است:

گرماسنج بجای کالُروی متر

گرانش بجای gravitation

همچنین پیش از تأسیس (فرهنگستان اول‌)، وزارت معارف درصدد برآمد انجمن‌هایی متشکل از کارشناسان و ارباب فن برپا کند (که آکادمی طبی نخستین گام در این راه بود). جلسه‌های آن آکادمی با شرکت چند نفر از پزشکان معروف و دانشمند برگزار می‌شد. معادل فارسی «فرهنگستان»‌ در برابر واژه بیگانه «آکادمی‌» در این زمان انتخاب شد و سرانجام در روز 29 اردیبهشت 1314 فرهنگستان ایران را کار خود را آغاز نمود.

از وظایف عمده این فرهنگستان وضع اصطلاحات جدید بود. این نهاد که به فرهنگستان اول معروف شد، تا سال 1320 فعال بود. حاصل کار این فرهنگستان به تصویب رساندن 2000 واژه تا حدود سال 1320 بوده است.

این فرهنگستان در سال 1319 در کتابی واژه‌های تازه‌ای را که تا پایان سال 1319 در فرهنگستان ایران پذیرفته

شده بود، منتشر نمود. از جمله آن واژه‌ها که به جای واژه‌های فرانسوی ساخته شده‌اند:

پالایش بجای: فیلتریشن

پرتوشناس بجای: رادیولوژی..

به جای ترکیبات عربی:

ایاب و ذهاب باید گفته می شد: رفت آمد.

بجای هذه السنه: باید گفته می شد: امسال

بیع و شری باید گفته می شد: خرید و فروش

داریوش آشوری درباره این فرهنگستان می‌نویسد: «فرهنگستان یکم، به رغم عمر کوتاهش، که پایان آن کم و بیش با پایان پادشاهی رضاشاه هم‌زمان بود، از نظر دگرگون کردن فضای زبانی و شکستن فضای محافظه‌ کارانه‌ای که عادت‌ها و گرایش‌های دیرینه، ادیبانه پاسدار آن بودند، نقش بزرگی بازی کرد. فرهنگستان با ساختن واژه‌های ترکیبی برای نام‌گذاری وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های اداری و مقداری ترم‌های علمی و فنی، بر اساس دستگاه ترکیب ‌ساز زبان فارسی، این دستگاه را که در حوزه نثرنویسی قرن‌ها از کار افتاده و فراموش شده بود، دوباره به کار انداخت. جایگزینی واژه‌هایی مانند:

بهداری به جای صِحیه

دادگستری به جای عدلیه

شهربانی به جای نظمیه

زیست‌ شناسی به جای علم‌الحیات

گرماسنج بجای میزان الحراره

فشارسنج به جای میزان‌الضُغطه

نمونه‌هایی ا‌ست که امروزه به‌ آسانی می‌توان نقشِ آن‌ها را در دگرگونی فضای زبانی درک نمود، زیرا پیش از آن رسم و عادت بر این بود که تمامیِ این ‌گونه نام‌ها از مایۀ عربی ‌تبار ساخته، یا با ساختار واژگانی عربی جعل شوند.

این واژه‌های جانشین که با فرمان شاهانه در نگارش‌های رسمی به کار می ‌رفتند و یا راه خود را به کتاب‌های درسی باز می‌کردند، دریچه تازه‌یی رو به فضای تنگ و خفقان‌ گرفته نثر فارسی گشود و هوای تازه‌ای وارد آن کرد.

با این کار نمایان فرهنگستان بود که واژه‌ سازی بر بُنیاد واژگانی و ساختار دستوری فارسی توانست راه خود را باز کند و به دست نویسندگان و مترجمان نسل‌های پسین گسترش یابد.

تارنمای دیگری از تارنماهای اسلامی با نام پرتال علمی – فرهنگی راه بهشت! می نویسد:

« رضا شاه بعد از پا گرفتن قدرتش، همه تقيُدات و رسوم مذهبی را كنار گذاشت و كار را به جايی رساند كه حكم صريح و ضروری قرآن يعنی لزوم حجاب برای بانوان را زير پا نهاد. رضاخان و دستگاه حاكمه ی او برای اجرای ماموریت مسخ فرهنگي ملت مسلمان ايران، اقدامات خشونت باری را انجام دادند، كه اين اقدامات بشرح ذيل است:

1- گذاشتن کلاه نمدی را ممنوع کرد ( به این می گویند: مسخ فرهنگی!)

2- محصلين دختر از داشتن حجاب ممنوع شدند. ( به اینهم می گویند مسخ فرهنگی!)

3- كليه كارگزاران حكومتی در هر منطقه ای موظف شدند همراه با همسران ِ بدون حجاب خود در مراسم حاضر شوند!.

4- افسران ارتش از راه رفتن با زنان با حجاب ممنوع شدند!. ( تا مسخ فرهنگی شوند!)

5- معلمان زن مجبور به حضور در كلاس ها بدون داشتن حجاب بودند!.

6- از حضور زنان با حجاب در پارك ها، سينماها، تأتر و هتل ها و ساير مراكز عمومی جلوگيری می شد.

آنچه در تمام اقدامات فوق مورد توجه رضاخان بود پيشرفت برنامه «كشف حجاب» به هر صورت بود و هر كس از دستورات سرپيچی می كرد بازداشت و مورد آزار، شكنجه، تبعيد و حتی انفصال از خدمات دولت قرار مي گرفت. رضاشاه چادر و چاقچور را دشمن ترقی و پيشرفت مردم می شمرد و برای برداشتن حجاب بانوان، مجالس جشن و سخنرانی ابتدا در تهران، و شهرهای شمالی ايران، و سپس بتدريج در ساير شهرها برقرار می شد. رضاخان برداشت خود را از كشف حجاب چنين تحليل می كند: كه اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم ماست. درست حكم يك دمل را پيدا كرده كه بايد با احتياط به آن نشتر زد و از بینش برد.

روز 17 ديماه 1314 كه شاه به اتفاق ملكه و شاهدخت ها در جشن دانشسرای مقدماتی حضور يافتند.

در اين روز دو اتومبيل سلطنتی كه اولی رضاشاه و دومی ملكه تاج الملوك و شمس و اشرف پهلوی در آن بودند، بدون حجاب وارد دانشسرا شدند.

شاه به دانشسرای عالی رفت تا گواهينامه فارغ التحصيل ها را بدست خود به دانشجويان بدهد، ملكه ايران و دو دختر بزرگش كه با لباس اروپايی و بدون حجاب بودند همراه شاه به دانشسرای عالی آمدند.

رضا شاه در نطق خود گفت:

روز هفدهم ديماه 1314 در زندگانی زنان ايران اهميت بسزايی دارد شما زنها بايد اين روز را كه روز سعادت و موفقيت شماست روز بزرگي بدانيد و از فرصتي كه بدست آورده ايد برای خدمت به كشور خود از آن استفاده كنيد... شما خواهران و دختران من حالا كه داخل جامعه شده ايد و برای پیشرفت خود و کشورتان اين قدم را برداشته ايد بايد بفهميد كه وظيفه شما اين است كه برای کشور خودتان كار كنيد، سعادت آينده در دست شماست.»

محمد رضا شاه پهلوی

شاهنشاه آریامهر

محمدرضا پهلوی در روز چهارم آبان ماه سال 1298 در تهران دیده به جهان گشود. هنگامی که شش ساله بود پدرش پادشاه ایران شد. آموزش دبستانی را در تهران گذراند و برای آموزش دبیرستانی به سویس رفت.

در روز بیست و پنجم شهریورماه سال 1320 در سن بیست و دو سالگی بر تخت شهریاری ایران نشست. پس از پایان جنگ دوم جهانی و بیرون رفتن ارتش های بیگانه از خاک ایران، لکه ی ننگین حکومت های خود مختار و دست نشانده مسکو در آذربایجان و کردستان را از دامن مردم ایران بشُست. پس از رهایی از یک ترور نافرجام که دستپخت دولت بلشویکی روسیه بود مجلس سنا را پایه ریزی کرد. دکتر محمد مصدق را به نخست وزیری برگزید و زمینه ی ملی شدن نفت ایران را فراهم آورد.

در بهمن ماه سال 1341 در پی یک همه پرسی، انقلاب سفید یا انقلاب شاه و ملت را که از پذیرش بیشینه ی مردم ایران برخوردار گشته بود به اجرا در آورد. این انقلاب بر نوزده پایه استوار گردید:

اصل یکم: اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی

در آغاز جُنبش نوسازی کشور، نخستین بایستگی سروسامان بخشیدن به زندگی سخت کشاورزان بود که در زیر ستمبارگیهای زمینداران، کمترین بهره از کار خود نمی بردند. اصل یکم انقاب سفید شاه و مردم، زمینهای زیر کشت را به کشاورزان واگذاشت، هرکس دارنده ی زمینی شد که بر آن کار می کرد. همراه با این دگرگونی و چرخش بزرگ تاریخی، یک کانون یاری رسانی پرتوان بنام شرکت تعاونی روستایی پدید آمد تا در کار کندن چاه و دیگر شیوه های آبرسانی و خرید دانه های کشت و کود و دیگر بایسته های کشاورزی آنان را یاری رساند. از سوی دیگر در کران تا کران کشور شرکت های سهامی زراعی با سرمایه گذاری های دولت پدید آمدند تا کشاورزان را در کار هموار کردن زمینهای زیر کشت و کانال کشی و زهکشی در دشتهای ایران مانند: دشتِ دزفول – دشت مهاباد – دشت قزوین – دشت ارس و... یاری رسانند.

اصل دوم: ملّی کردن جنگل‌ها و مراتع

با ملی شدن جنگل ها و چراگاهها نزدیک به 120 میلیون هکتار جنگل‌ها و چراگاههای کشور برای بهره ‌برداری ملی از دست زمینداران بزرگ بیرون آمد و در دست دولت جا گرفت. در گستره یی نزدیک به 28000 هکتار جنگل‌های دست ساز کاشته شد و بیش از 50000 هکتار زمین های سرسبز پیرامون شهرهای بزرگ و پارک‌های جنگلی در بخش های گوناگون کشور پدید آمد. برنامه‌های بسیار فراخدامن برای زنده کردن دوباره سرچشمه های جنگلی و پاسداری از خاک، و مهار کردن ریگهای روان و جلوگیری از پُرشدن مخزن‌ سدها، جلوگیری از پیشرفت و گسترش کویر، و واپس راندن آن از راه نهال کاری کویری در ایران پیاده شدند.

اصل سوم: فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی

اصل چهارم: سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها

کارگران ایرانی افزون بر دریافت دستمزد بایسته و برخورداری از «بیمه های اجتماعی»، در سود کارخانه ها نیز انباز شدند.

اصل پنجم: اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رأی به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان

این نخستین بار پس از یورش تازیان مسلمان به ایران بود که زن ایرانی از رده ی [حیوانات] و [دیوانگان] و [ورشکستگان به تقصیر] و [گدایان] بیرون می آمد و در رده ی «مردم » جا می گرفت .

اگر جایگاه زن در اسلام بدرستی شناخته نشود، کُناک شاهانه ی آریامهر بزرگ نیز هرگز شناخته نخواهد شد، از این رو بایسته است که پیش از پی گرفتن این جُستار و پرداختن به جشنهای دوهزار و پانسد ساله، در همین جا نگاهی داشته باشیم به تیره روزگاری زنِ ایرانی از هنگام چیره شدنِ دین بیابانی اسلام بر ایران تا روی کار آمدن خاندان ایرانساز پهلوی:

1- زن در قران و حدیث

در آیه ی 223 سوره ی بقره الله تازیان، زنان کشتزار شوهران برای تخم ریزی شمرده است: زنانِ شما کشتزار شمایند برای کشت به آنها هرگونه که دلخواه شما است نزدیک شوید!.

در آیه ی 59 از سوره ی احزاب، الله زنان را خانه نشین و پوشیده رو می خواهد: «...ای پیغمبر به زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که خویشتن را با چادر بپوشانند!..»

در آیه سوم از سوره ی نساء به مردان پروانه ی می دهد که تا چهار زن عقدی و بیشمار زن مُتعه داشته باشند: «... پس نکاح کنید آنچه که خوش آید شما را از زنان دو سه و چهار».

در آیه ی 6 سوره ی مؤمنون دست مردان را در دستیازی به کنیزان خود باز می گذارد: «... و یا کنیزانی ملکی متصرفی آنها که هیچ نوع ملامتی در مباشرت این زنا برای مردان نیست».

در آیه 11 سوره ی نساء بهره ی دختران را از ماندمان پدر نیمِ بهره ی پسران می داند: «... حکم الله در حق فرزندان شما آنست که پسران دو برابر دختران ارث ببرند».

در آیه ی 34 از سوره ی نساء دست مردان را در کتک زدن زنان باز می گذارد: «... زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنها بیمناکید، باید نخست آنها را پند دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و در صورت نافرمانی آنها را به زدن تنبیه کنید».

در آیه 28 از سوره بقره مردان را برتر از زنان می شمارد: «... و زنان را بر شوهران حقوق مشروعی است چنانکه شوهران را بر زنان ، لیکن مردان را بر زنان برتری خواهد بود و الله بر همه چیز توانا و به همه امور دانا است.

در آیه 34 سوره نساء می گوید: «از این رو مردان بر زنان حق تسلط و نگهبانی دارند و زنان باید فرمانبردار مردان باشند...» یکی از گزارشگران قران بنام «بیضاوی» در گزارش این آیه می نویسد: متن این آیه به سرمایه ها و توانمندی های مغزی مردان در راه اجرای فرمان های الهی توجه داشته و در این راستا الله کارهایی مانند پیامبری – رهبری مذهبی – روحانیت- انجام فرایض حج – گواهی در دادگاهها – وظایف وابسته به جهاد – نماز روز جمعه و همانند آنها را تنها به مردان واگذار نموده است . مردان همچنین نسبت به زنان دارای مزیت انتخاب رهبران مذهبی جامعه اسلامی بوده بیش از زنان ارث می برند و در طلاق دادن زنان خود حق بدون چون و چرا دارند.

در آیه ی 282 از سوره بقره گواهی دو زن را برابر گواهی یک مرد شمرده و می گوید: « و دو تن از مردان گواه آورید و اگر دو مرد نیابید یک مرد و دو زن بیاورید».

2- زن از دیدگاه محمد

«... اسامه بن زید {فرزند پسر خوانده ی محمد} روایت کرده است که رسول خدا فرمود: من بعد از خود هیچ مصیبتی فاجعه بارتر از زن برای مردان برجای نگذاشته ام» (صحیح بخاری پوشینه 7, کتاب 62, شماره 33)

« ...وقتی پیامبر شنید که مردم ایران دختر خسرو را بر تخت پادشاهی نشانده اند ، گفت "کشوری که زنی را فرمانروای خود کند، دچار تباهی خواهد شد.( صحیح بخاری جلد 9 کتاب 88 شماره 219)

«... منقول است از ابو سعید الخدری: پیامبر فرمود: مگر چنین نیست که شهادت یک زن برابر نیمی از شهادت یک مرد است؟ زن گفت: بلی. پیامبر فرمود: دلیل آن کمبود عقل در زنان است.». ( صحیح بخاری، جلد 3، کتاب 48، شماره 826)

3- زن از نگاه علی

« ای مردم، این بدانید که زنان ناقص العقل و ناقص الابخت و ناقص الایمان هستند!.. نقصان عقلشان از این است که شهادت دو زن برابر یک مرد است و نقصان بختشان در این است که زنان نیمی از مردان ارث می برند و نقصان ایمانشان در بازنشستگی ایشان از نماز و روزه در روزهای حیض شان می باشد، بنابراین بکوشید از زنان بپرهیزید و از خوبان آنها نیز برحذر باشید و اگر شما را بکار نیکی هم فرا بخوانند از آنان اطاعت مکنید تا مبادا طمع ورزیده و بکارهای زشت وادارتان کنند». ( نهج البلاغه – خطبه 79)

« زنهار در هیچ کاری با زنان مشورت مکن چه رای آنان نادرست و عزم و اراده ی آنها سست است با پوشیده داشتن ایشان رخسارشان را از چشم نامحرم دور نگهدار... چه بهتر اگر بتوانی کاری کنی که آنان جز تو کس دیگری را نشناسند ... در عزیز داشتن زن افراط مکن ». ( نهج البلاغه برگردان محسن فارسی امیرکبیر 1361 رویه های 358 356)

4- زن در احادیث شیعه و سنی

« ابوهریره روایت کرده است که رسول خدا فرمود: اگر بنا بود فرمان دهم انسانی انسان دیگر را سجده کند به یقین فرمان می دادم که زن شوهرش را سجده کند.»

« رسول الله در بازار به زنانی برخورد کرد و گفت: شما گروه زنها باید صدقه بدهید، زیرا من می بینم که بیشتر شما ساکنان جهنم خواهید بود، آنها پرسیدند چرا؟ رسول خدا فرمود زیرا شما وظایف خود را در برابر شوهرانتان آنگونه که باید انجام نمی دهید و نسبت به آنها قدر دان نیستید.».

« رسول خدا فرمود: از دنیا بترسید و از زنان بپرهیزد . شیطان در کمین شما است و زنهای مورد اعتماد دامهای او هستند.».

«... منقول است که زنی آمد به خدمت حضرت رسول، و گفت: یا رسول الله چیست حق شوهر بر زن؟ حضرت فرمود : لازم است که اطاعت شوهر کند و نافرمانی او نکند و از خانه بی رخصت او بیرون نرود ، و روزه سنت بی رخصت او ندارد و هر وقت شوهر اراده ی نزدیکی کند مضایقه نکند، اگر چه بر پشت پالان شتر باشد... و هر بامداد و شام خود را بر او عرض کند که اگر اراده ی جماع داشته باشد ابا نکند ... هیچ چیز بی رخصت او به کسی ندهد و اگر بدهد گناهش برای زن است و ثوابش برای شوهر و هیچ شب نخوابد که شوهر از او خشمناک باشد... زن گفت هر چند شوهر بر او ظلم کرده باشد؟ حضرت فرمود که بلی!.

«... حضرت رسول فرمود: اگر امر می کردم که کسی برای غیر خدا سجده کند ، هر آینه می گفتم که زنان شوهران خود را سجده کنند.».

«... حضرت رسول فرمود: که عیال مرد اسیران اویند.»

«... حضرت امام محمد باقر فرمود که به زنان رازی مگویید و در باره ی خویشان شما آنچه گویند اطاعت نکنید . و حضرت امیر المؤمنین فرمود مردی که کارهای او را زنی تدبیر کند ملعون است .... و حضرت رسول فرمود هر که اطاعت زن خود کند خدا او را سرنگون در جهنم اندازد.».

«از امام جعفر صادق پرسیدند هنگامی که زن مردی حائض شد، آیا او می تواند با زنش همخوابگی کند؟ حضرت

فرمودند: هر چیزی غیر از فرج اشکالی ندارد! و سپس فرمود: به درستی که زن وسیله ی خوشی و بازیچه ی مرد است. (فروغ کافی نقل از رهنمودهای چهارده معصوم، قوه باه، آداب زناشویی رویه 99)

« روایت است از امیر المومنین که فرمود یک روز من و فاطمه زهرا وارد شدیم بر حبیب خدا و رسول را گریان دیدیم، فاطمه از پدرش علت گریه را پرسید حضرت فرمود متذکر شدم آنچه را که در لیله المعراج از عذاب زنها نشانم دادند، حضرت زهرا به پدر عرض کرد مگر راجع به عذاب زنها چه دیدید؟ خلاصه ی روایت شریفه آنکه حضرت فرمود: زنی را دیدم که به مویش آویزانش کرده اند در حالیکه مغزش می جوشد، و دیدم زنی را که به زبانش آویزان شده و در حلقش حمیم جهنم می ریزند و دیدم زنی را که دست و پایش را بسته و مارها بدان می پیچند و دیدم زنی را که سرش خوک و بدنش شکل الاغ است! حضرت زهرا منقلب شده و عرض کرد مگر چکار کرده اند که چنین می شوند؟؟ حضرت فرمود: آن زنی که به مویش آویزان کرده اند و مغزش می جوشد، زنی است که مویش را نامحرم ببیند... (این سخن برآمده از آیه 59 از سوره ی احزاب است که می گوید: ای پیغمبر به زنان ودختران خود و به زنان مومنان بگو که خویشتن را با چادر بپوشانند...) و آن زنی را که به زبانش آویزان کرده بودند و در گلوی او حمیم جهنم می ریختند زنی است که به شوهرش جسارت و بی ادب کند، و فرمود آنکه به پستانش آویزان کرده بودند زنی است که بدون علت شوهرش را از همبِستری خود مانع شود و بهانه بیاورد! و اما آن زن که به پاهایش آویزان شده بود زنی است که بدون اجازه ی شوهرش از خانه برون رود... و زنی را دیدم که بدنش را با مقراض {قیچی} می چیدند و مجبورش می کردند که بخورد، و این زنی است که برای بیرون رفتن از خانه آرایش کرده بود... زنی را دیدم که سر تا پایش شکل سگ بود و آتش از مقعدش داخل و از حلقش خارج می شد و این زن آوازه خوان بود.» (ملا محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، پوشنه 8، رویه 309 ، روایت 75 باب 24 )

در گزارش این حدیث آیت الله دستغیب شیرازی که از یاران بسیار نزدیک شیخ روح الله خمینی بود می نویسد:

« زمان ما چه خبر است؟ از بس منكر شايع شده قبح آن هم از بين رفته است! دختر مسلمان، زن مسلمان بی حجاب بیرون می آيد، حجاب حكم خداست، در قرآن مجيد در سوره النور می فرمايد: وَليَضرِبنَ بِخُمُرُهُنَّ عَلي جيوبِهِنَّ وَ لا يُبدينَ زينَتَهُنَّ... يعنی فرو گذارند زنان مقنعه های خود را بر گريبانهای خويش يعنی گردن خود را به مقنعه بپوشانند تا موی و بنا گوش و گردن و سینه ایشان پوشیده بماند و ظاهر نسازند آرايش خود را از پيرايه ها و جامه های رنگین و غير آن چه جای آن كه مواضع آنرا ظاهر بنمایند و در سوره احزاب می فرمايد : يا أيُّهاالنَّبی قُل لِأزواجِكَ و بَناتِكَوَ نِســاء المؤمنين يُدنينَ عَلَيهِنَّ مِن جَلابيبِهِنَّ...

يعنی ای پیغمبر به زنان خود و دختران خود و زنان مومنان بگو كه به وقت بیرون رفتن از خانه نزديك گردانند و فرو گذارند بر رو و پهلو های خود چادر های خود را يعنی وجوه و ابدان را بدان بپوشند.

البته آنها كه به مسجد می آیند مُنَزَهَند اما بر عهده شان است كه به بستگان شان هم برسانند. بايد به زنهای ديگر گفت نص صريح قرآن است جايی كه حرام است پيدا بودن موی زن و نگاه كردن به او در حالی است كه محرك شهوت نيست پس وای اگر برجستگی های محرك شهوت خود را بپوشاند آيا اینگونه زنها فكر نمی كنند روزی هم اين صورت را روی خاک می نهند با سر وارد قبرشان می كنند؟! به بی اطلاع ها شما برای خدا تذكر دهيد نگوييد فائده ندارد برای كسی كه دلش نمرده باشد فايده و تأثير دارد خصوصاً زن كه خدا حيايش را زياد قرار داده .

.. در باب کنترل زبان شما متوجه باشید هر كدام دختر داريد سفارش كنيد زبانش را نگه دارد والا اگر کلمه ی درشتی به شوهرش بگويد عقوبت سنگینی دارد!..

دستغیب در باره ی آرایش زنان می گوید:

« بی حیای بی شرم معلوم نيست كجا می خواهد برود لباسی را كه برای شوهرش بايد بپوشد، زینتی را كه بايد برای شوهرش بنماید برای مردم می كند نه برای شوهرش، مستحب است زن بهترین آرایش ها كند اما برای شوهرش حتی منع شده كه خضاب نكند مثلا اگر مويش سفيد شده مويش را خضاب بزند تا شوهرش از او متنفر نشود! ولی اين كار را برای شوهرش بكند نه برای صدهزار نفر! غيرت كجا رفته است! حمیت چه شده است! مثل اينكه رگی بوده خشك شده است!.. غيرت كه از شئون انسانیت است در دوره ی ما مثل اينكه از بين رفته است!.

در باب نظافت خانم ها روایت داریم كه مستحب است كه زنها در همان موقع قاعدگی هم وضو بگیرند و بر سجاده بنشينند و به همان مدتی كه در غير آن حالت نماز می خواندند، نشسته ذكر بخوانند.

5- زن از دیدگاه بزرگان اسلام

« صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین یکی از بزرگترین فلاسفه شیعه ایرانی در قرن یازدهم هجری قمری می باشد که او را به عنوان بنیان‌گذار حکمت متعالیه می شناسند و اندیشه های او در شکل گیری و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران تاثیر بسزا و موثری داشته است. لذا بازخوانی اندیشه های ایشان و تفسیر صحیح از آن می تواند دارای اهمیت فراوانی برای اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی باشد. از این رو در این نوشتار به واکاوی نظر جنجالی صدرالمتالهین در خصوص انواع حیوانات و شرح ملاهادی سبزواری(در مورد نسبت زنان با حیوانات) می پردازم. ملاصدرا در بخشی از کتاب اسفار خود اینگونه می نویسد:

« و منها تولد الحیوانات المختلفة وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ ؛ بعضها للأکل وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ و بعضها للرکوب و الزینة وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَةً و بعضها للحمل وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ و بعضها للتجمل و الراحة وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ و بعضها للنکاح وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً و بعضها للملابس‏ و البیت و الأثاث وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ- وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ.

«و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است… که بعضی برای خوردن اند… و بعضی برای سوار شدن و زینت… و بعضی برای بار کشیدن… و بعضی برای تجمل و آسایش… و بعضی برای نکاح و آمیزش و خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد و بعضی برای تهیه ی پوشاک و خانه و اثاث... (منبع: الحکمة المتعالية فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج‏7، ص: 137)

ملاهادی سبزواری از شارحان حکمت متعالیه نیز در حاشیه اش بر اسفار اینگونه این عبارت را تفسیر می کند که:

« فی إدراجها فی سلک الحیوانات إيماء لطيف إلى أن النساء لضعف عقولهن و جمودهن على إدراک الجزئیات و رغبتهن إلى زخارف الدنیا کدن أن یلتحقن بالحیوانات الصامتة حقا و صدقا أغلبهن سیرتهن الدواب و لکن کساهن صورة الإنسان لئلا یشمئز عن صحبتهن و یرغب فی نکاحهن و من هنا غلب فی شرعنا المطهر جانب الرجال و سلطهم علیهن فی کثیر من الأحکام کالطلاق و النشوز و إدخال الضرر على الضرر و غیر ذلک خلافا لبعض الأدیان فی بعض الأحکام فأین السها من البیضاء، س قده‏»

«اینکه صدرالمتالهین زنان را در عداد حیوانات در آورده است اشاره ی لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و جمود بر ادراک جزئیات و میل و رغبت به زیورها و زینت های دنیا، حقا و عدلا نزدیک است که به حیوانات زبان بسته ملحق شوند، اغلبشان سیرت چهارپایان دارند ولی به آنان صورت انسان داده اند تا مردان از مصاحبت با آنها اکراه نداشته باشند و به نکاح با آنان راغب باشند و از همین جاست که شرع مطهر مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و ادخال ضرر بر ضرر، بر زنان غلبه و چیرگی داده است.» (تارنمای خیبر آنلاین)

« چون حوا در بهشت نافرمانی کرد و از آن درخت گندم خورد، حق تعالی زنان را هشت ده چیز عقوبت فرمود کردن.

اول: حیض

دوم: زادن

سوم: جدا شدن از مادر و پدر و مرد بیگانه را به شوهر کردن

چهارم: به نفاس آلوده شدن. « نفاس خونی است که پس از زاییدن از زنان بیرون می شود »

پنجم: آنکه مالک تن خویشتن نباشد.

ششم: کمی میراث.

هفتم: طلاق که بدست ایشان نگردد.

هشتم: آنکه مرد را چهار زن حلال کرد و زن را یک شوی.

نهم: آنکه در خانه معتکف باید بودن.

دهم: آنکه در خانه سر پوشیده دارد...

یازدهم: آنکه گواهی دو تن را برابر یک مرد نهاده اند...

دوازدهم: آنکه از خانه بیرون نیارد آمدن مگر با کسی محرم.

سیزدهم: آنکه مردان را نماز عید و نماز جمعه و نماز جنازه بود و غزا کنند « یعنی جنگ و غارت کنند» و زنان را اینها نباشد.

چهاردهم: آنکه امیری را نشایند و نه نیز قضا را و نه حکم را. « نه در کار داوری توانند بود و نه در کار کشورداری ».

پانزدهم: آنکه فضل هزار بهره است یک بهره از آن زنان راست و دیگر مردان را ...

شانزدهم: آنکه در قیامت چندان که جمله امت را عذاب بود یک نیمه را از آن زنان بود.

هفدهم: چون شویش بمیرد چهار ماه و ده روزش عدت بباید داشتن.

هجدهم: آنکه چون شویش طلاق دهد سه ماه و یا سه حیض عدت بباید داشتن ... بدان که جملگی (خوی) زنان بر ده گونه است و خوی هر یک به صفت چیزی از حیوانات ماننده است. یکی چون خوک - دوم چون بوزینه - دیگر چون سگ - چهارم چون مار - پنجم چون استر - ششم چون کژدم - هفتم چون موش - هشتم چون کبوتر - نهم چون روباه - دهم چون گوسپند... وزنی که خوی گوسفند دارد، مبارک بود همچون گوسفند که اندر همه چیزهای وی منفعت یابی. زن نیک همچنین با منفعت بود و بر شوهر خویش و بر اهل و همسایگان خویش رحیم بود و بر خان و مان و فرزندان خویش مشفق و مهربان بود و اطاعت دارد خدای جل جلاله را.

و بدان که پارسایی و مستوری نعمتی است مرد را از نعمتهای خداوند . و هیهات هیهات که بر زن پارسا کم کس قادر شود. (امام محمد غزالی، نصیحت الملوک بکوشش استاد جلال همایی چاپ انتشارات انجمن آثار ملی، رویه های 269 و 272 )

گفت پیغمبر که زن بر عاقلان

غالب آید سخت بر صاحب دلان

باز بر زن جاهلان غالب شوند

کاندر ایشان خوی حیوانست بند

کم بـودشان رقت و لطف و وداد

زآنک حیوانست غالب بر نهاد

مهر و رقت وصف انسانی بود

خشم و شهوت وصف حیوانی بود

( مولوی بلخی، مثنوی معنوی)

« بواسطۀ عقد ازدواج، زن به مرد حلال می شود و آن بر دو قسم است: دائم و غیر دائم و عقد دائم آن است که مدت زناشویی در آن معین نشود و زنی را که به این قسم عقد می کنند، دائم گویند. و عقد غیر دائم آن است که مدت زناشویی در آن معین شده باشد . مثلاً زن را به مدت [یک ساعت]- یا [یک روز] یا [یک ماه] یا [یکسال] یا بیشتر عقد نمایند . زنی را که به این قسم عقد کنند ، متعه و صیغه می نامند. زنی که عقد دائمی شده باشد ، نباید بدون اجازه ی شوهر از خانه بیرون برود. باید خود را برای هر لذتی که او می خواهد تسلیم نماید!. بدون عذر شرعی از نزدیکی کردن او جلو گیری نکند و اگر در اینها از شوهر اطاعت کند، تهیۀ غذا و لباس و منزل و لوازم دیگری که در کتب ذکر شده بر شوهر واجب است، و اگر تهیه نکند، چه توانایی داشته باشد یا نداشته باشد مدیون زن است!..» (روح الله خمینی، در حل المسائل، در احکام نکاح و ازدواج)

6- زن ایرانی پس از انقلاب مشروطه

در نخستین نظام ‌نامه انتخابات مجلس شورای ملی زنان ایرانی از حق رأی بی بهره ماندند. در آن نظام نامه:

زنان در کنار: خارج شدگان از دین اسلام ( بابیان و بهاییان) - دیوانگان - تبعه خارجه - دزدان و قاتلین- گدایان و متکدیان جا گرفتند.

آیت الله سید حسن مدرس در بخشی از سخنرانی خود گفت:

« از اول عمرم تا بحال برایم بسیار مهالک در بر و بحر اتفاق افتاده و هیچکدام به بدنم لرزه در نیامده بود! آخر ما هر چه تامل می کنیم می بینیم خداوند قابلیت در زن ها قرار نداده است که لیاقت انتخاب کردن را داشته باشند، اینها از آن زمره اند که عقول شان استعداد ندارد و در حقیقت تحت قیمومیت قرار دارند، چطور ممکن است به اینها حق انتخاب کردن داده شود؟!.. اعطای حق رأی به زنان بی ثباتی سیاسی ، فساد مذهبی و هرج و مرج اجتماعی خواهد انجامید.

در سایه سار چنین آیین ننگینی که به درازای 1400 سال برنیابوم اهورایی ما دامن گسترانیده بود، مغز و روان و بینش مردان ایرانی آنچنان تباه شد که اینگونه سخنان یاوه در خانه و خیابان برزبان مردم ایران روان گردید:

مردانه پای دار بر این احداث روزگار

کاین روزگار زن صفت حیز بگذرد

ملک الشعراء بهار

بسا زن کو صد از پنجه نداند

عطارد را به زرق از ره براند


زنان مانند ریحان سفالند

درون سو خبث و بیرون سو جمالند


نشاید یافتن در هیچ برزن

وفا در اسب و در شمشیر و در زن


وفا مردی است بر زن چون توان بست

چو زن گفتی بشوی از مردمی دست


بسی کردند مردان چاره‌سازی

ندیدند از یکی زن راست بازی

زن از پهلوی چپ گویند برخاست

مجوی از جانب چپ جانب راست

نظامی گنجوی( خسرو شیرین)

چاره نبود اهل شهوت را ز زن

صحبت زن هست بيخ عمر کن


زن چه باشد ناقصی در عقل و دين

هيچ ناقص نيست در عالم چنين

برداشت از سخنان علی در نهج البلاغه

گر چه باشد چهره اش لوح صفا

خالی است آن لوح از حرف وفا


در جهان از زن وفاداری که دید

غير مکاری و غداری که ديد

جامی(هفت اورنگ)


چو مستور باشد زن و خوبروی

به دیدار او در بهشت است شوی


چون زن راه بازار گیرد بزن!

وگرنه تو در خانه بنشین چو زن!


بپوشانش از چشم بیگانه روی

وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی


چه نغز آمد این یک سخن زان دو تن

که بودند سرگشته از دست زن


یکی گفت کس را زن بد مباد

دگر گفت زن در جهان خود مباد


زن نو کن ای دوست هر نوبهار

که تقویم پاری نیاید بکار

کارکرد آموزه های اسلام بر اندیشه ی سعدی از دور پیداست( بوستان)

زنان در آفرینش ناتمام اند

از ایرا خویشکام و زشت نامند


زنان چون ناقصان عقل و دین اند

چرا مردان ره آنان گزینند

برداشت از سخنان علی در نهج البلاغه

بگفتار زنان هرگز مکن کار

زنان را تا توانی مرده انگار

برداشت از سخنان علی در نهج البلاغه

زنان نازک دلند و سست رایند

به هر خو چون بر آریشان برآیند

ویس و رامین- برداشت از سخنان علی در نهج البلاغه

زنان در آفرینش ناتمامند

از این رو خویش کام و زشت نامند


دو کیهان گم کنند از بهر یک کام

چو کام آید نجویند از خرد کام

اسعد گرگانی

زنان چون ناقصان عقل و دینند

چرا مردان ره آنان گزینند؟

ناصر خسرو قبادیانی- برداشت از سخنان علی

زن از پهلوی چپ شد آفریده

کس از چپ راستی هرگز ندیده

جامی

اندرآ در جو، سبو بر سنگ زن

آتش اندر بو و اندر رنگ زن

مولوی

گرنه ای در راه دین از رهزنان

رنگ و بو مپرست مانند زنان

مولوی

تا چو زن عشوه خری ای بی خرد

از دروغ و عشوه کی یابی مدد

مولوی


گفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر

این نفس ما زنست اگر چه که زاهده ست

مولوی

[پیغمبر] گفت گر کودک در آید یا زنی

کو ندارد رأی و عقل روشنی

گفت با او مشورت کن و آنچه گفت

تو خلاف آن کن و در راه اُفت

مولوی

نفس خود را زن شناس از زن بتر

زانکه زن جزوی است نفست کل شر

مشورت با نفس خود گر می کنی

هر چه گوید کن خلاف آن دَنی

مولوی

چو عکسی و دروغینی، همه برعکس می بینی

چوکردی مشورت با زن،خلاف زن کن ای نادان

زن آن باشد که رنگ و بو بود او را ره و قبله

حقیقت نفس اماره ست زن در بنیت انسان

مولوی

مشورت را زنده ای باید نکو

که ترا زنده کند و آن زنده کو؟

ای مسافر با مسافر رای زن

زانکه پایت لنگ دارد رایِ زن

گر ندانی ره، هر آنچه خر بخواست

عکس آن کن، خود بود آن، راه راست

شاوروهنّ پس آنگه خالفوا

انّ من لم یعصهنّ تالف

مولوی

خواب احمق لایق عقل وی است

همچو او بی قیمت است و لاشی است

خواب زن کمتر ز خواب مرد دان

از پی نقصان عقل و ضعف جان

مولوی

بر زن و برفعل او دل می نهید

عقل ناقص و انگهانی اعتمید

مولوی

فضل مردان بر زنان ای بوشجاع

نیست بهر قوّت و کسب و ضیاع

ورنه شیر و پیل را بر آدمی

فضل بودی بهر قوّت ای عَمی (=کور)

مولوی

فضل مردان بر زن ای حالی پرست

زان بود که مرد پایان بین تر است

مرد کاندر عاقبت بینی خمست

او ز اهل عاقبت چون زن کمست

مولوی

ور کند سرکشی هلاکش کن

آب رخ می برد به خاکش کن

برداشت از آیه های قران

زن چو مار اسـت زخم خود بزند

بر سرش نیک زن که بد بزند

برداشت از آیه های قران

آنکه را دختر است جای پسر

گر چه شاهست هست بد اختر

دو کیهان گم کنند از بهر یک کام

چو کام آید نجویند از خرد نام

زنـــان را ستایی سگان را ستای

که یک سگ به از صد زن پارسای!

زنده یاد « پروین اعتصامی» در سروده یی بنام گنج عفت در ستایش رضا شاه بزرگ که نخستین گامِ شاهانه را در گشودن بندهای مردم ستیز تازی از پروپای زنِ ایرانی برداشت چنین سرود:

زن در ایران، پیـش از این گویی که ایرانی نبود

پیـشه‌اش جز تیره ‌روزی و پریشانی نبود

زندگی و ‌مرگش اندر کُنج عزلت‌ می‌گذشت

زن چه بود آن روزها، گـر زان که زندانی نبود

کس چو زن، اندر سیاهی قرنها منزل نکرد

کس چو زن، در معبد سالوس قربانی نبود

در عدالتخانه‌ی انصاف، زن شاهد نداشت

در دبستان فضیلت، زن دبستانی نبود

دادخواهیهای زن می‌ماند عُمری بی‌جواب

آشکارا بود این بیداد، پنهانی نبود

بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک

در نهادِ جمله گرگی بود، چوپانی نبود

از برای زن به میدان فراخِ زندگی

سرنوشت و قسمتی، جز تنگ میدانی نبود

نور دانش را زچشم زن نهان می‌داشتند

این ندانستن ز پستی و گران جانی نبود

زن کجا بافنده می‌شد بی‌نخ و دوک هنر

خَرمَن و حاصل نبود آنجا که دهقانی نبود

میوه‌های دکّه‌ی دانش فراوان بود ، لیک

بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود

در قفس می‌آرمید و در قفس می‌داد جان

در گلستان، نام از این مرغ گلستانی نبود

آب و رنگ از علم می‌بایست شـرط برتری

با زمرّد یاره و لعل بدخشانی نبود

جلوه ی ‌سد ‌‌پرنیان،‌ چون ‌یک قبای‌ساده نـیست

عـزت از شایستگی بود، از هوسرانی نبود

ارزش پوشنده، کفش و‌ جامه را‌ ارزنده کرد

قـدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود

سادگی و پاکی و پرهیز، یک یک گوهرند

گوهر تابنده، تنها گوهر کانی نبود

از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن

زیـور و زر، پرده‌پوشِ عیب نادانی نبود

عیب‌ها را جامه‌ی پرهیز پوشانده ‌ست و بس

جامه ی عُجب و هوا، بهتر ز عریانی نبود

زن سبکساری نبیند تا گـرانسنگ است و پاک

پاک را آسیبی از آلـوده دامانی نبود

پا به راه راست باید داشت، کاندر راه کج

توشه‌یی و رهنمودی، جز پشیمانی نبود

چشم و دل را پرده می‌بایست، اما از عَفاف

چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود

خسروا، دست تـوانای تو، آسان کرد کار

ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود

شه ‌نمی‌شد گر‌در این گمگشته کشتی‌ ناخدای

ساحلی پیـدا از این دریای طوفانی نبود

باید این انوار را پروین به چشم عقـل دید

مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

آریامهر راه رضاشاه بزرگ را پی گرفت و با تکیه بر انقلاب سپید شاه و مردم در برابر آیت الله ها و بازاریان مردم فریب و شمار بزرگی از مردان خرد در بازار دین گم کرده بپا خاست تا راه بازگشتِ زن ایرانی را به جایگاه والایی که پیش از اسلام داشت هموار سازد، دریغا که در این نبرد سرنوشت ساز، ملایان بیارمندی شمار بزرگی از همان زنان، و با پشتیبانی همان مردانی که می گفتند: زنان را ستایی سگان را ستای!

آریامهر را شکست دادند و کشور را به آستانه ی نابودی فرو غلتاندند:

ایستادگی خمینی و دیگر عمامه داران در برابر انقلاب سفید شاه و مردم و حق رأی زنان

در سال 1341 خورشیدی [1962 زایشی] لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی از سوی دولت به سگالشگاه ملی رفت و از پذیرش نمایندگان مردم برخوردار گردید. در این پیشنهاد نامه، برای نخستین بار به زنان ایرانی پروانه داده می شد که نمایندگانی از سوی خود بر گزینند و یا خود از سوی مردم به نمایندگی برگزیده شوند و در سگالشگاه ملی در کنار دیگر نمایندگان بنشینند.

شیخ روح الله خمینی نخستین آخوند تبهکار از میان آخوندهای واپسگرا بود که با تکیه بر اسلام زدگی مردم به ستیز با این پیشنهاد برخاست و دولتِ شاهنشاهی را در دادن حق رأی به زنان به چالش کشید و در تلگرافی به پیشگاه اسدالله علم نخست وزیر ایران نوشت:

« در تعطیل طولانی مجلسین دیده می‎شود که دولت اقداماتی را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس و مُباین صریح قانون اساسی است... ورود زنها به مجلسین و انجمنهای ایالتی و ولایتی و شهرداری مخالف قوانین محکم اسلام که تشخیص آن به نص قانون اساسی محول به علمای اعلام و مراجع فتوا است و برای دیگران حق دخالت نیست و فقهای اسلام و مراجع مسلمین به حرمت آن فتوا داده و می‎دهند. در این صورت حق رای دادن به زنها و انتخاب آنها در همه مراحل، مخالف نص اصل دوم از متمم قانون اساسی است و نیز قانون مجلس شورا ...

و در تلگراف دیگری به پیشگاه شاهنشاه آریامهر نوشت:

حضور مبارک اعلیحضرت همایونی.

پس از اهدای تحيت و دعا، به طورى كه در روزنامه‏ها منتشر است، دولت در انجمنهاى ايالتى و ولايتى، اسلام را در رأى دهندگان و منتخبين شرط نكرده و به زنها حق رأى داده است. و اين امر موجب نگرانى علماى اعلام و ساير طبقات مسلمين است... وظيفه دينى همه ماست كه بگوييم و بخواهيم كه قانون شركت زنان در انتخابات انجام نشود، اگر اين قانون عملى بشود، دنبالش چيزهاى ديگرى است، و خواسته اكثريت مردم، شرط است! اكثر مردم اين مملكت از اين امر بيزارند!..

و در یک سخنرانی در قم در میان گروه بزرگی از آخوندها و بازاریان گفت: اگر تمام دنيا يكطرفه بگويند: بايد بشود، من يكى مى‏گويم: نبايد بشود... زنان نباید حق رای داشته باشند!

و در یک {اعلاميه مشترك} به همراه شمار بزرگی از بزرگ عمامه داران که پیرامون خود گرد آورده بود نوشت:

« با اين‏ وضع رقت بار به جاى آنكه دولت درصدد چاره برآيد، سر خود و مردم را گرم مى‏كند به امثال دخالت زنان در انتخابات، يا اِعطاى حق زنها، يا وارد نمودن نيمى از جمعيت ايران را در جامعه و نظاير اين تعبيرات فريبنده، كه جز بدبختى و فساد و فحشا چيز ديگرى همراه ندارد. روحانيون با صراحت مى‏گويند تصويب نامه ی اخير دولت راجع به شركت زنان در انتخابات از نظر شرع بى‏اعتبار و از نظر قانون اساسى لغو است..

امضا کنندگان:

مرتضی حسينى لنگرودى، احمد حسينى زنجانى، محمد حسين طباطبائى، محمد موسوى يزدى، محمدرضا موسوى گلپايگانى، سيد كاظم شريعتمدارى، روح الله خمينى، میرزا هاشم آملى و مرتضى حائرى یزدی.

و در پیامی به ملت ایران نوشت:

« دستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرد، و به احكام مسلم قرآن قصد تجاوز دارد. نواميس مسلمين در شُرُفِ هتك است. و دستگاه جابره با تصويب نامه‏هاى خلاف شرع و قانون اساسى مى‏خواهد زنهاى عفيف را ننگين و ملت ايران را سرافكنده كند، دستگاه جابره در نظر دارد تساوى حقوق زن و مرد را تصويب و اجرا كند. يعنى احكام ضروريه اسلام و قرآن كريم را زير پا بگذارد، يعنى دخترهاى هجده ساله را به نظام اجبارى ببرد {سپاه دانش سپاه بهداشت} و به سربازخانه‏ها بكشد، يعنى با زور سرنيزه دخترهاى جوان عفيف مسلمانان را به مراكز فحشا ببرد..».

و در جای دیگری نوشت:

« اى مسلمانان عالم! بدانيد در جريان تصويب نامۀ انجمنهاى ايالتى و ولايتى علتِ مخالفت علماى اسلام قضيه شركت زنان در انتخابات نبود، اين قضيه ناچيزتر از آن بود كه آن قيام عمومى را به همراه داشته باشد. مسئله اين بود كه علما و روحانيون ديدند كه دستگاه جبار مى‏خواهد با كيد شيطانى، اسلام را قلب كند و اوضاع را به عقب برگرداند.. .آنها در كنار شعار احترام به مقام حضرت صادق، از تساوى حقوق زن و مرد دم مى‏زنند. تساوى حقوق زن و مرد يعنى قرآن را زير پا گذاردن، يعنى مذهب جعفرى را كنار زدن، يعنى قرآن را مهجور كردن و به جاى آن كتابهاى ضاله قرار دادن.. و ساير كارهايى كه نواميس اسلام و مسلمين را به خطر تهديد مى‏كند..

اصل پنجم انقلاب سفید شاه و ملت، زن ایرانی را از آن ژرفای سیه روزگاری بیرون کشید و بر بالاترین جایگاه مردمی جا داد. در پی این کوشش شاهانه بود که زن ایرانی از پوست حیوانی که آیین بیابانی اسلام بزور تیغ و تازیانه بر پیکرش پوشانده بود بیرون آمد و بر کرسی وزارت نشست... استاد دانشگاه شد... جامه ی افسری بتن کرد... سرپرست بانک و اداره شد، و در همه ی میدان های زندگی نه تنها دوشادوش مردان بلکه در بسیاری از زمینه ها پیشاپیش مردان در کار نوسازی و بهسازی روستا و شهر و کشور خود کوشید.

با کار و کوشش شاهانه، و درپرتو اندیشه های ایرانساز آریامهر، زن ایرانی پس از هزار و چهارسد سال فروتر نشینی، از ستورگاه اسلام بیرون آمد و بار دگر بر جایگاه سروری نشست. جایگاه ورجاوندی که پیش از او همای و پوراندخت و آزرمیدخت و گُرد آفرید و گُردیه و و یوتاب و آرتمیس و بی شمار زنان توانمند و شایسته ایرانی نشسته بودند.

پایه ششم: ایجاد سپاه دانش

پیش از انقلاب سفید، [41 درسد از کارگران[ 67.2 درسد از مردان و 87.8 درسد از زنانِ] بالای پانزده سال توان خواندن و نوشتن نداشتند.

تا سال 1357 بیست و هشت دوره از پسران و هجده دوره از دختران در این سپاه به کار آموزگاری پرداختند که شمار آن‌ها به بیش از یک سد هزار تن رسید. بسیاری از این دختران و پسران پس از پایان چرخه ی سپاهیگری به وزارت آموزش و پرورش پیوستند و به کار آموزگاری پرداختند. پس از هفت سال که از اجرای اصل ششم گذشت بیش از سه هزار دبستان و دبیرستان در ایران ساخته شد و تا سال 1979 ( 2537 شاهنشاهی) دیو بیسوادی بدست پسران و دختران خوب ایرانزمین از آن خاک خوب رانده شد.

اصل هفتم: ایجاد سپاه بهداشت

جوانان دانش آموخته در رشته پزشکی بجای رفتن به سربازخانه ها به سپاه بهداشت پیوستند و پس از گذران یک آموزش چهار ماهه در کران تا کران کشور به نبرد با دیو بیماری بر خاستند.

اصل هشتم: ایجاد سپاه ترویج و آبادانی

پیشرفت و آبادانی کشور در زیر نگاه آریامهر( سال 1341)

در سرشماری سال 1342 شمار روستاهای کشور به 66754 رسیده بود. سپاه ترویج و آبادانی پدید آمد تا بر دانش و توانش روستاییان بیفزاید و با گسترش کار راه‌سازی، شبکه‌های آبرسانی ، گرمابه های همگانی، دبستان ها، کتابخانه‌ها، شبکه پست و تلگراف و تلفن، و دیگر نهادهای همگانی مانند تعاونی روستاها زمینه ی پیشرفت و فراپویی بخش بزرگی از مردم ایران را فراهم بیاورد.

اصل نهم: ایجاد خانه‌های انصاف و شوراهای داوری

در پی کار و کوشش همه سویه برای بهزیوی روستاییان ایران، نیاز مردم روستا نشین به یک پناهگاه دیوانی بیش ازپیش آشکار گردید. خانه های انصاف در سراسر کشور پدید آمدند تا پاسخگوی این نیاز باشند.

اصل دهم: ملّی کردن آب‌های کشور

در راستای نگاهبانی از داراییهای بوم زادی ایران، پیشنهاد ملی شدن آبهای سراسر کشور از سوی شاهنشاه آریامهر به سگالشگاه رفت و از سوی نمایندگان مردم پپذیرفته و نهادینه شد. برابر این اصل همه ی آبهای روی زمین، و آبهای زیر زمین، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها، رودها، جویبارها، دره‌ها، برکه‌ها، چشمه‌ها، مرداب ها، آب‌های کانی و جز اینها بخشی از دارایی مردم ایران بشمار آمدند، و کار برنامه ریزی برای گسترش سرچشمه ها و جلوگیری از بیهوده رفتن آبها و یافتن راههای درست برای بهره برداری سودمند آغاز گردید.

بزرگترین چالشِ پیش رو، آبیاری کشتزارها بود که با انگیزه های گوناگون مانند پخش ناهماهنگ با زمان بارندگی، بالا بودن اندازه ی بخار شدن آبها در پی وزش بادهای ورشیمی، شور شدن آب‌های شیرین، نافراخور بودن زمین، بیهوده رفتن آب، و کمبود کارشناس بود. برای از میان برداشتن اینگونه گرفتاریها، آب‌های روی زمین، رودخانه‌ها و دشت‌های آبرفتی کشور شناسایی و آب‌های زیر زمینی بررسی شدند و پژوهش‌های فراخدامنی درباره آب‌های زیرزمینی انجام گرفت و برای مهار کردن آب‌های روی زمین سدهای سترگ یکی پس از دیگری در جای جای ایران بالا بر افراشتند.

اصل یازدهم: نوسازی شهرها و روستاها با کمک سپاه ترویج و آبادانی

اصل دوازدهم: انقلاب اداری و انقلاب آموزشی

اصل سیزدهم: فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی یا قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی

اصل چهاردهم: مبارزه با تورم و گران‌فروشی و دفاع از منافع مصرف‌کنندگان

اصل پانزدهم: تحصیلات رایگان و اجباری


در سال 1356 شمار دانشجویان در دانشگاه‌ها و مدارس عالی به دویست هزار تن و در بیرون از کشور به یکسد هزار تن رسید. شمار بسیاری از دانشجویان بیرون از کشور بورسیه دولت بودند. دانشجویان درون کشور نیز از یارانه های آموزشی بهره می بردند. برای دانشجویانی که در شهر زادگاه خود به دانشگاه می‌رفتند ماهانه 350 تومان و برای دانشجویانی که دانشگاه آنان از زادگاهشان دور بود 550 تومان یارانه آموزش پرداخت می شد.

برابر این اصل، هفت میلیون ایرانی از آموزش رایگان بهره گرفتند. نزدیک به شش میلیون تن از آنها افزون بر آموزش رایگان، از خوراک رایگان نیز در کانونهای آموزشی بهره بردند.

اصل شانزدهم: تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسه‌ها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران.

خوراک رایگان برای کودکان خردسال در دبستان‌ها و خوراک رایگان برای شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران، در سال 1355 خورشیدی در سراسر کشور روایی یافت. وارون برنامه ی خورک رایگان برای کودکان در کشورهای پیشرفته، در ایران، مادران و کودکان شیرخواره نیز از خوراک رایگان بهره مند گشتند، سازمانهایی مانند جمعیت شیرو خورشید سرخ ایران، سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، و بنگاه حمایت مادران و نوزدان برای انجام این برنامه بکار گمارده شدند.

اصل هفدهم: پوشش بیمه های اجتماعی برای همه ایرانیان

اصل هجدهم: مبارزه با معاملات سوداگرانه زمین‌ها واموال غیرمنقول

اصل نوزدهم: مبارزه با فساد، رشوه‌گرفتن و رشوه‌ دادن

در پیشبرد برنامه های انقلاب سفید شاه و مردم، سازمانها و انجمن های زیر پدید آمدند و برخی که از زمان رضا شاه بزرگ بودند توان بیشتری یافتنند:

جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران - سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی - بنگاه حمایت مادران و نوزادان - بنیاد پهلوی- جمعیت خیریه فرح پهلوی - جمعیت بهزیستی و آموزشی فرح پهلوی - بنیاد ملکه پهلوی - بنیاد نیکوکاری شمس پهلوی - بنیاد اشرف پهلوی - سازمان‌های ملی رفاه نابینایان و ناشنوایان - سازمان ملی رفاه خانواده - انجمن ملی توان بخشی ایران- انجمن ملی حمایت کودکان- جمعیت حمایت کودکان بی سرپرست- جمعیت حمایت کودکان کر و لال،- انجمن ملی حمایت معلولین- جمعیت کمک به جذامیان- جمعیت حمایت مسلولین- جمعیت ملی مبارزه با سرطان- سازمان ملی انتقال خون- وزارت بهداری و بهزیستی و ...

سخنرانی هنگام گشایش دوره پنجم مجلس سنا و دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی

14 مهرماه 1346

«... با تأییدات خداوند متعال بیست و دومین دوره قانونگذاری مجلس شورای ملی و پنجمین دوره تقنینیه مجلس سنا را با کمال مسرّت افتتاح می‌نماییم.

دوره تقنینیه گذشته مجلسین سنا و شورای ملی را مسلماً می‌توان یکی از پرافتخارترین ادوار تقنینیه ایران دانست، زیرا این دوره مصادف با آغاز انقلاب بزرگ شاه و ملت و اجرای نخستین مراحل تحول اجتماعی عظیمی بود که اکنون در تمام شئـون مادی و معنوی کشور ما در جریان است.

این انقلابی بود که بنیاد اجتماع کهن ایران را بکلی دگرگون کرد و آنرا تا پیشرفته‌ترین تحولات دنیای مترقی امروز

منطبق و هماهنگ ساخت. شاید ماهیت و وسعت این انقلاب با توجه به مظاهر مختلف آنکه در هر قسمت از شئـون حیاتی کشور بطور وضوح بچشم می‌خورد، اصولاً احتیاجی به تفسیر و توضیح نداشته باشد، معهذا نظری اجمالی به نتایج انقلاب ایران و کارهائی که در همین مدت کوتاه بر اساس آن انجام گرفته‌است در این هنگام که دوره تقنینیه تازه شروع بکار می‌کنید بی‌فایده نخواهد بود.

یکی از مهمترین نتایج این تحول مسلماً اصلاحات ارضی کشور و آزاد شدن توده عظیم دهقانان ایرانی است که در حال حاضر ۶۵ درصد از تمام جمعیت مملکت را تشکیل می‌دهند. با این اقدام دوران فئودالیسم و مالکیت‌های بزرگ برای همیشه در مملکت ما به پایان رسید و میلیون‌ها خانوار زارع ایرانی صاحب زمین شدند. بطوریکه می‌دانید با اجرای مرحله اول قانون اصلاحات ارضی بیش از ۶۰۰۰۰۰ خانوار زارع به صورت مالک در آمدند و با اجرای مرحله دوم آن بر اساس قانونی که اخیراً از تصویب مجلسین ایران گذشت، ترتیبی داده شده‌است تا صورتی که مالکین املاکی که به زارعین اجازه داده شده‌است داوطلب فروش آن‌ها به دولت باشند، این املاک توسط سازمان اصلاحات ارضی کل کشور خریداری و به صورت اقساطی به زارعین مستأجر فروخته شوند تا بدین ترتیب این زارعین نیز مستقلاً مالک زمین شوند، و هم‌اکنون اجرای این قانون در قسمتی از کشور آغاز شده‌است.

با اجرای دو مرحله اول و دوم اصلاحات ارضی بی‌عدالتی‌ها و اجحافاتی که در امر مالکیت در ایران وجود داشت برطرف گردید، ولی مرحله بعدی این کار این خواهد بود که ترتیب حداکثر استفاده از زمین زیر کشت و پیدا کردن مقیاسی که یک خانواده کشاورز ایرانی با داشتن چند هکتار زمین می‌تواند زندگی آبرومندانه‌ای داشته باشد داده شود. ایجاد واحدهای سهامی زراعی آزمایش ابتکاری مهم و تازه‌ای است که ما بدان دست می‌زنیم و امیدواریم در این تجربه جدید نیز مانند سایر کارهائی که انجام گرفت۶ه‌است به موفقیت کامل نائل شویم. این شرکت‌های سهامی زراعی بدین منظور ایجاد می‌شوند که صاحبان زمین هائی که بر اثر اجرای قوانین اصلاحات ارضی مالک مزارع کوچکی شده‌اند که زراعت مکانیزه و مدرن در یکایک آن‌ها صرف نمی‌کند باتفاق یکدیگر شرکت‌های زراعی بزرگی تشکیل دهند که بتوانند به صورت مکانیزه اداره شوند و در مورد تقسیم بین وراث نیز زمین تبدیل به قطعات جزء نشود و واحد زراعی کماکان حفظ گردد و فقط سهام زراعتی به ارث برسد و قابل خرید و فروش باشد. در این شرکت‌ها هر زراعی هر اندازه ملکی را که از دولت خریداری یا خرده مالک اجاره کرده باشد به عنوان سهم در اختیار شرکتی که از خود روستائیان و کشاورزان تشکیل می‌شود قرار می‌دهد و به همان سهم خود از حاصل کار سود می‌برد. در عین حال در این شرکت‌ها هر زارعی که شخصاً نیز بعنوان کارگر کشاورزی کار کند اضافه بر سود حاصله از سهم زمین خویش، مزد کار خود را نیز دریافت خواهد داشت. البته دولت تا مدتی به منظور حسن اداره این شرکت‌ها با هیئت‌های مدیره آن‌ها که توسط خود کشاورزان انتخاب می‌شوند همکاری و آن‌ها را راهنمائی خواهد کرد تا بدین وسیله بتوان در هر سالی محصولی را که مملکت بیشتر بدان احتیاج دارد با شرایط زمین در هر محل امکان بیشتری و بهتری را برای کشت آن می‌دهد تولید کند. بدیهی است چه در مورد این شرکت‌های سهامی زراعی و چه در مورد سایر زمین‌های زیر کشت، مکانیزه کردن زراعت و استفاده وسیع از کودهای شیمیائی و بکار بستن بهترین تجربیات و طرق فنی که امروزه در دنیای مترقی بکار برده می‌شوند، برای ما در درجه اول اهمیت قرار داد.

با اجرای قانون اصلاحات ارضی، طبق آخرین آمار تا به امروز وضع قانونی تقریباً سه میلیون خانوار زارع با تعداد عائله‌ای متجاوز از چهارده میلیون نفر روشن شده و عملیات اجرائی این قانون در قریب ۵۳۰۰۰ قریه و نیز در۱۰۰۰ مزرعه خاتمه یافته‌است.

از طرف دیگر برای آنکه وسیله کار چه از لحاظ سرمایه و چه از نظر لوازم فنی برای این کشاورزان تأمین شود، اقدام به ایجاد شرکت‌های متعدد تعاونی شده‌است که تا کنون تعداد آن‌ها در سراسر کشور به بیش از ۷۰۰۰ و تعداد اعضای آن‌ها به قریب یک میلیون نفر بالغ گشته‌است و تلاش می‌شود تا تعداد این شرکت‌های تعاونی به هر اندازه که مورد احتیاج باشد افزایش یابد. بانک کشاورزی ایران تا به امروز در حدود بیست میلیارد ریال بدین شرکت‌های تعاونی و به کشاورزان مناطق مختلف کشور وام و اعتبار داده‌است.

توسعه و تقویت سازمان‌های تعاونی نه تنها در رشته کشاورزی و روستایی بلکه در تمام شئـون اجتماعی و اقتصادی کشور از هدف‌های اصولی و اساسی ما است|، زیرا بهترین جوابگوی احتیاجات جامعه ما و فکر می‌کنم هر جامعه بشری در تحت هر رژیم که باشد همین مؤسسات تعاونی و بیمه‌های اجتماعی است. انقلاب ما که بر اساس تأمین عدالت اجتماعی پی ریزی شده‌است ایجاب می‌کند که از یک طرف اساس اقتصاد دموکراتیک (که باید مکمل دموکراسی سیاسی باشد) بدست این مؤسسات تعاونی یعنی تعاونی‌های تولید، تعاونی‌های توزیع و تعاونی‌های مصرف مستحکم گردد و کالاهائی که با شرایط صحیح تولید می‌شود بدون دخالت واسطه هائی که هیچ سهم مثبتی در کار ندارند با طرز توزیع صحیح بدست خریدار برسد و از طرف دیگر همین عدالت اجتماعی حکم می‌کند که سرنوشت هر فرد ایرانی از هنگامی که به دنیا می‌آید تا زمانی که چشم از جان فرو می‌بندد از راه انواع بیمه‌ها از قبیل بیمه تحصیلی، بیمه بیماری، بیمه حوادث و اتفاقات، بیمه بازنشستگی و کهولت، بیمه عمر و نظایر آن تأمین شود و این هدفی است که با کمال مراقبت و دقت دنبال خواهد شد.

دومین اصل انقلاب ایران ملی شدن جنگل‌ها و مراتع مملکت بود که وسعت آن‌ها بر رویهم بیش از بیست میلیون هکتار را شامل می‌شود. تا قبل از انقلاب ششم بهمن 1341 این منابع عظیم و خداداد ثروت ملی که دست انسانی در ایجاد آن‌ها سهمی نداشته‌است و بنا بر این به نظر ما می‌بایست حقاً متعلق به تمام ملت باشد غالباً مورد بهره برداری بی دلیل و ناروای عده‌ای متنفذ قرار داشت که بر اثر استفاده جوئی با بی مبالاتی آن‌ها تدریجاً این ثروت خداداد رو بزوال و نابودی می‌رفت. اکنون با ملی شدن جنگل‌ها و مراتع و با اقداماتی که در دنبال آن در امر مراقبت در حفظ این منابع و توسعه آن‌ها در جریان است، می‌توان امید داشت که دوباره این منابع وسیع و خداداد ثروت ملی بهترین صورت ممکن به نفع تمام ملت ایران مورد بهره برداری و استفاده قرار گیرند. آرزوی ما این است که نه تنها تمام مناطقی از کشور که به شهادت تاریخ روزی پوشیده از جنگل بوده‌است مجدداً احیاء شود و آبادانی خود را باز یابد بلکه در هر نقطه دیگری از مملکت نیز که در آن امکان ایجاد جنگل باشد جنگل‌هایی که به دست انسان ایجاد شده باشد بوجود آید. البته ممکن است نتیجه چنین کوششی زودتر از سالیان دراز ظاهر نشود زیرا رشد کامل بعضی از درختان مستلزم گذشت حتی بیش از یک قرن است ولی این کاری است که به هر حال باید از هم‌اکنون شروع شود زیرا هر روزی که در آغاز آن تأخیر شود در واقع روزی است که به زیان نسل‌های آینده این سرزمین تمام شده‌است.

سومین اصل انقلاب ما، فروش سهام کارخانه‌های دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی بود. منظور اساسی در این مورد این بود که به مالکانی که املاک آن‌ها طبق قانون اصلاحات ارضی به فروش می‌رسد امکان آن داده شود که با خرید سهام این کارخانه‌ها سرمایه‌های خود را در کارهای تولیدی و صنعتی بکار اندازند و از این راه خود مردم در فعالیت‌های اقتصادی مملکت سهم و دخالت بیشتری پیدا کنند. در اجرای این قانون اکنون شرکت سهامی کارخانجات از ترکیب 32 شرکت مختلف بوجود آمده که سهام آن‌ها برای خرید در اختیار عمومی قرار گرفته‌است.

در جریان عمل، این نظر با طرح‌ها و برنامه‌های تازه و وسیعی تکمیل شد، بدین ترتیب که به منظور توسعه صنایع مملکت و در عین حال بالا رفتن کیفیت آن‌ها، سازمانی بنام «سازمان گسترش و نوسازی صنایع کشور» بوجود آمد تا همزمان با تشویق و توسعه ابتکارات فردی در امر سرمایه‌گذاری در صنایع دولت نیز اقدام‌ها وسیعی در جهت تقویت صنایع موجود و ایجاد صنایع بزرگ مخصوصاً صنایع سنگین بعمل آورد. با اختیارات و آزادی عمل لازم که به موجب لایحه قانونی «تأسیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران» بدین سازمان و شرکت‌های تابع آن داده شده سعی خواهد شد که نظم نوینی در تأسیس و اداره صنایع بزرگ دولتی با تشریک مساعی صاحبان صنایع خصوصی بوجود آید، و عامه مردم بیش از پیش در سرمایه‌گذاری و شرکت در اداره صنایع کشور علاقمند گردند، تا منافعی که از تأسیس این قبیل واحدهای صنعتی حاصل می‌شود بین عده زیادتری از مردم که صاحبان پس اندازها و سرمایه‌های کوچک هستند تقسیم گردد. از طرف دیگر سازمان گسترش و نوسازی صنایع کشور موظف است اقدامات وسیع و همه جانبه‌ای را به منظور رفع یکی از مشکلات اساسی کار صنایع موجود یعنی ضعف مدیریت بعمل آورد. و کادر تخصصی و کادر مدیریت ورزیده‌ای را برای اداره صنایع مملکت اعم از دولتی و خصوصی تربیت و آماده سازد. تصور می‌کنیم آثار مثبت و وسیع این اقدام تا چند سال دیگر بخوبی ظاهر گردد و بدیهی است که در جریان عمل هر قوت لازم باشد قسمت دیگری از صنایع موجود به همان صورتی که تاکنون در مورد قسمتی از آن‌ها اقدام شده در راه تأمین همین هدف به فروش خواهد رسید.

چهارمین اصل انقلاب ایران که مسلماً از مهمترین اصول نُه گانه بود، سهیم شدن کارگران در سود کارگاه‌ها بود. ین کار انقلابی نه تنها منافع بیشتری را از دسترنج کارگران ایرانی عاید آن‌ها می‌کرد بلکه در عین حال از این نظر اهمیت داشت که کارگر ایرانی از شخصیت و احترام انسانی خاصی که حقّاً استحقاق آنرا داشت برخوردار شد زیرا احساس کرد که خودش در حاصل کاری که انجام می‌دهد سهیم است و دیگر دسترنج او مورد استعمار قرار نمی‌گیرد.

برای اجرای هر چه صحیح‌تر و کاملتر اصل سهیم شدن کارگران تا نسبت بیست درصد از سود خالص کارگاه‌ها، البته در آینده بر اساس تجاربی که در عمل بدست می‌آید هر لایحه قانونی تازه‌ای که لازم باشد از طرف دولت به مجلسین پیشنهاد خواهد شد.

پنجمین اصل انقلاب شاه و ملت، اصلاح قانون انتخابات بود که گذشته از رفع تبعیض هائی که صرفاً به نفع طبقه متنفذ و به منظور جلوگیری از راه یافتن سایر افراد به پارلمان صورت می‌گرفت شاید مهمترین نتیجه آن آزاد شدن زن ایرانی از بسیاری قیود غیر عادلانه و احراز تساوی کامل حقوق او با مردان کشور بود. می‌دانیم که تا پیش از اصلاح قانون انتخابات زنان ایرانی در ردیف دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر، از حق رأی دادن و انتخاب شدن یعنی از شرکت در تعیین سرنوشت جامعه‌ای که خود نیمی از آن را تشکیل می‌دادند محروم بودند. انقلاب ما میلیون‌ها زن ایرانی را از حق انسانی و طبیعی خود برخوردار کرد، بطوریکه در همین جلسه حاضر عده‌ای از بانوان کشور به نمایندگی از جانب ملت در کنار برادران خود نشسته‌اند تا دوشادوش آنان وظیفه ملی خطیر خویش را انجام دهند. در این مورد حقاً شایسته‌است از یکی از مهمترین قوانینی که در دوره تقنینیه گذشته بر اساس همین روح انقلاب اجتماعی ایران وضع شد، یعنی از قانون حمایت خانواده یاد شود. امیدواریم با اجرای این قانون وضع خانواده‌های ایرانی هر چه بیشتر بهتر تثبیت گردد و جامعه ما از تأمین خانوادگی که ضامن استحکام و ثبات هر اجتماعی است برخوردار شود.

در مورد سپاهیان دانش و بهداشت و ترویج و آبادانی که نام پرافتخار سپاهیان انقلاب را دارند، شاد اصولاً توضیحی لازم نباشد زیرا امروز این سپاهیان واقعاً مایه افتخار کشور ما در سراسر جهان هستند. سپاهیان انقلاب عالی ترین مظاهر تمدن و پیشرفت یعنی دانش و تندرستی و سازندگی را با خود به دورافتاده ترین روستاهای کشور برده‌اند و جا دارد که ملت ایران به کوشش و ایمان و از خودگذشتگی به این فرزندان وظیفه شناس خویش مباهات کند. در مورد حاصل کار سپاهیان دانش شاید ذکر این ارقام کافی باشد که در حال حاضر قریب نیم میلیون نفر کودک یا بزرگسال در بیش از 7000 دبستان روستائی توسط سپاهیان دانش مشغول تحصیلند و تا کنون نزدیک 40000 نفر از این سپاهیان در دهات دور و نزدیک مملکت انجام وظیفه کرده‌اند.

نباید فراموش کرد که کار این سپاهیان دانش با همه وسعت و تأثیر آن تنها قسمتی از مبارزه پی گیر و وسیعی است که اکنون در سراسر کشور ما در راه تعمیم آموزش و ریشه‌کن کردن بیسوادی در جریان است، بدین جهت تذکر این ارقام بی مورد نیست که در حال حاضر در ایران دو میلیون و نیم دانش آموز در بیش از ۱۵۰۰۰ دبستان، و قریب ششصد هزار دانش آموز در 1700 دبیرستان و در حدود چهل هزار دانشجو در دانشگاه‌ها مشغول تحصیلند، و تعداد آموزشگاه‌های فنی و حرفه‌ای که تا چند سال پیش اصولاً وجود نداشت اکنون از رقم یکـصد تجاوز کرده‌است و در این آموزشگاه‌ها بیش از 17000 نفر دختر و پسر مشغول تحصیلند.

ما تصمیم راسخ داریم که در مملکت خودمان، که تا چندی پیش بیش از هشتاد درصد افراد آن بی‌سواد بودند، تا چند سال دیگر بیسوادی را بکلی ریشه‌کن کنیم و در این مورد حتی به تأمین این هدف عالی انسانی در مملکت خود اکتفا نکرده و برای کمک به از میان بردن بلای بیسوادی به سراسر جامعه بشری ابتکار ایجاد و تقویت یک نهضت جهانی مبارزه با بیسوادی را عهده دار شده‌ایم که نخستین قدم آن تشکیل کنگره جهانی پیکار با بیسوادی در سال ۱۳۴۴ در پایتخت ایران بود مساعی ما و بخصوص تجارب حاصله از کار سپاه دانش ایران باعث شد که سازمان جهانی یونسکو مملکت ما را یک کشور پیشرو و نمونه در امر مبارزه با بیسوادی اعلام کرد، و تجارب ما مورد استفاده و پیروی بسیاری از جوامع دیگر جهان قرار گرفت، چنانکه اطلاع دارید، ما در راه پیشرفت این جهاد مقدس بشری کمک مالی جالبی نیز از بودجه خود در اختیار یونسکو گذاشتیم.

به منظور پیشرفت سریعتر و قاطع تری در امر ریشه‌کن کردن بیسوادی در ایران لازم است همچنانکه عده‌ای از افراد ذکور ایرانی به صورت سپاهیان دانش و بهداشت و ترویج و آبادانی در روستاهای کشور انجام وظیفه می‌کنند عده‌ای از دوشیزگان و زنان کشور نیز که از نظر مدارج تحصیلی دارای همان شرایط باشند طبق قانون موظف به آموزش بیسوادان، انجام وظایف بهداشتی در شهرهائی که خود ساکن آن‌ها هستند بشوند. در این مورد مطالعات لازم در جریان است تا بر اساس نتایج آن‌ها بهترین صورتی که مقتضی باشد عمل شود.

خدمات سپاهیان بهداشت و سپاهیان ترویج و آبادانی نیز بنوبه خود چه از نظر وسعت وظایفی که به عهده آن‌ها گذاشته شده و چه از لحاظ تأثیر انجام این وظایف در پیشرفت روستاها، به همین نسبت قابل تقدیر است. در این مورد کافی است تذکر داده شود که در حال حاضر اعضای ۵۰۰ گروه پزشکی که سپاهیان بهداشت را تشکیل می‌دهند در 13000دهکده کشور با جمعیتی بالغ بر شش میلیون نفر مشغول کارند و نیز بیش از 2500 سپاهی ترویج و آبادانی در قریب یکهزار روستا به انجام وظیفه اشتغال دارند.

نهمین اصل انقلاب ما، تشکیل خانه‌های انصاف و شوراهای داوری بوده‌است. این خانه‌ها شوراها اصل اجرای

عدالت را از صورت پیچیده‌ای که در غالب موارد زائد و غیر ضروری بود خارج ساختند و آنرا به بهترین صورتی که بتواند اختلافات عادی را در روستاها و شهرها حل و فصل کند در آوردند و بدین ترتیب هم بارِ دستگاه دادگستری را بسیار سبکتر کردند و هم از تضییغ وقت و اتلاف پول روستائیان در مورد احقاق حق خود جلوگیری نمودند، و امکان آنرا دادند که این پول و وقت در راه مثبت و مولد مصرف گردد. در حال حاضر نزدیک به یکهزار خانه انصاف در روستاها و قریب 50 حوزه شوراهای داوری در شهرها مشغول بکار یا آماده کار شده‌اند، که تعداد کسانی که در منطقه فعالیت این خانه‌های انصاف و شوراهای داوری قرار دارند در حدود یک میلیون و نیم نفر را در روستاها و معادل همین عده را در شهرها شامل می‌شود.

تمام این مواردی که بدانها اشاره شد، نمودار مختصری از آثار و نتایج انقلاب اجتماعی عمیقی است که تنها در عرض پنج سال اخیر صورت گرفته‌است. آنچه در حال حاضر تذکر آن از هر حیث لازم و ضروری است، این است که برای بثمر رسانیدن کامل آثار این انقلاب می‌باید آن روحیه‌ای که عامل و محرک اصلی همه این تحولات بوده‌است کماکان برقرار و پای برجا بماند و حتی قدرت و جهشی بیش از پیش پیدا کند. بدین جهت است که ما در نظر داریم مواد نُه گانه انقلاب را با سه ماده دیگر تکمیل کنیم تا بدین ترتیب تحول اجتماع ایرانی بر اساس روح و مفهوم کلی آن بطور کامل‌تر و همه جانبه تری تحقق یابد.

از این سه اصل، یکی ملی کردن تمام آب‌های کشور است، زیرا وضع طبیعی و جوّی کشور ما طوری است که اجازه اتلاف حتی یک قطره آب را به ما نمی‌دهد و ما باید در این مورد ترتیبی بدهیم که با منتهای دقت و با استفاده از کاملترین اصول علمی و فنی، تمام منابع آب‌های سطحی و آب‌های زیرزمینی و رودخانه‌ها و دریاچه‌های آب شیرین را در کشور خود دقیقاً برآورد و تثبیت کنیم. و سپس با حداکثر استفاده از تکنیک و صنعت آب‌ها را به اصطلاح مهار نمائیم تا با کمال صرفه جویی و با حد اعلای بازده، به ترتیب و اولویت به مصرف رفع نیازمندی‌های خانگی و شهری و کشاورزی و صنعتی برسانیم.

البته با توجه به محدودیت مقدار آب در کشور ما، آبی که به مصرف امور کشاورزی می‌رسد باید در درجه اول در آن اراضی که مرغوبیت و قابلیت دادن محصول بیشتری را دارند مصرف شود و از این جهت باید قطب‌های جدید کشاورزی ایجاد گردد.

بدیهی است ما در کوشش‌های دامنه داری که امروز در جهان به منظور شیرین کردن آب‌های شور صورت می‌گیرد نیز با علاقمندی شرکت خواهیم داشت و خواهیم کوشید تا از هر گونه پیشرفتی که در این مورد نصیب علم و صنعت می‌شود و به نفع خویش استفاده کنیم.

دومین اصلی که باید به اصول انقلاب ما افزوده شود نوسازی کشور در تمام مظاهر زندگی آنچه در شهرها و چه در روستاها است. کمال مطلوب ما در این مورد این است که زندگانی جدیدی برای عموم خانواده‌های ایرانی ایجاد و تأمین شود که از هر حیث با شئـون اجتماعی ملت ایران، با آن روح و مفهوم عالی که ما برای حیثیت و شایستگی ایرانی قائل هستیم و با امکانات و ثروت خداداده این مملکت و نیروی کامل کار افراد آن تناسب داشته باشد برای نیل بدین هدف می‌باید تمام نیروها و امکانات مادی و معنوی اجتماع ما با همان روح تحرک و جهش انقلابی که لازمه تحقق چنین هدفی است بکار افتاد و هیچ قسمت از استعدادها در این مورد بی حاصل نماید.

اصل سوم از اصول تکمیلی سه گانه انقلاب اداری و آموزشی مملکت است، بطوری که بتواند از این حیث جوابگوی واقعی احتیاجات حال و آینده اجتماع نوین ما باید مفهوم این اصل این است که همه افرادی که در سازمان‌های اداری و دولتی مملکت وظیفه‌ای را اعم از بزرگ یا کوچک بعهده دارند، با کمال صداقت و وظیفه شناسی و با قبول مسئولیت در انجام وظیفه خود بکوشند و روح اتلاف وقت و به اصطلاح قرطاس بازی و بوروکراسی در ادارات ما از بین برود و هر کارمند اداری بداند که وظیفه او در درجه اول سرعت در انجام مراجعات مردم و اجرای صحیح و بی غرضانه وظایف اداری و تسهیل گردش کارهای کشور است، زیرا همین مردمند که از راه دادن مالیات حقوق این کارمندان را تأمین می‌کنند. ادارات ما می‌باید از روح دفع الوقت، بی تصمیمی و نیز از تشبث و توسل پاک و منزه شوند، و روح خدمتگزاری و شور و علاقه‌ای که لازمه تحول اجتماع امروز در ایران است جایگزین آن گردد. از طرف دیگر می‌باید تمرکز بی دلیل و زیاده از حد امور در پایتخت مملکت از میان برود و به استان‌ها و شهرستان‌های کشور امکان ابتکار و مسئولیت بیشتری در کارهای مربوط به خودشان داده شود. حتی شایسته‌است ترتیبی داده شود که خدمت در نواحی مختلف کشور یا خدمت در پایتخت و شهرهای بزرگ لازم و ملزوم یکدیگر باشند. به هر صورت اصلاح وضع دستگاه‌های دولتی تجدید بنای سازمان‌های اداری و تغییر اساسی در روش کار و اعمال مدیریت صحیح و دقت در حسن انجام کارهای اداری و سرعت اتخاذ تصمیم با بی نظری و خیرخواهی اصولی است که قطعاً می‌باید در اجرای انقلاب اجتماعی ایران تحقق یابد. همینطور می‌باید تحول و جهشی اساسی در امر آموزش، به جوانان ایرانی امکان آن بدهد که استعدادهای مختلف آنان در هر رشته‌ای با بهترین صورت به تجلی در آیند و روح سازندگی و حس ابتکار و نوسازی و همکاری اجتماعی پرورش بسیار کاملتری یابد، و هر کس در هر شغلی که به عهده می‌گیرد و تبحر و تخصص داشته باشد. بدین نظر، با توجه به اهمیت روزافزون تعلیمات حرفه‌ای و تخصصی، و با ضرورت تهیه کادر لازم مدیریت در سطح بالا، به دولت دستور داده‌ایم که مطالعات لازم را در این مورد انجام داده و از نظر توسعه و تحولی که می‌بیاد در این زمینه در سازمان آموزشی کشور صورت گیرد به بهترین وجهی که بتواند این منظور را تأمین کند تصمیمات لازم اتخاذ نماید. هدف اساسی از تحول آموزشی می‌باید این باشد که شخصیت جوانان ما و حس اعتماد به نفس ایشان از هر چه تقویت شود تا افرادی که در آینده سرنوشت کشور را بدست خواهند گرفت برای قبول مسئولیت‌های خود واقعاً آماده و مجهز باشند.

اصولاً جامعه ما برای اینکه سیر پیشرفت خود را به صورتی اصیل و همه جانبه دنبال کند، می‌باید بطور دائم خودش را با مقتضیات این پیشرفت و تکامل تطبیق دهد به طوری که همیشه از این لحاظ با مترقی ترین جوامع جهان همگام باشد، و چه بهتر که حتی بتواند در این راه از دیگران نیز جلوتر رود.

در مورد سیاست خارجی، ما کماکان وضع و برنامه روشن و کاملاً مشخصی داریم. یعنی از یک سیاست مستقل ملی بر اساس همکاری و تفاهم بین‌المللی و حفظ کامل حقوق و منافع ملی خودمان با رعایت احترام حقوق و منافع ملی دیگران پیروی می‌کنیم، و اعتقاد راسخ داریم که این تفاهم و همکاری بین‌المللی شرط لازم و حیاتی برای پیشرفت هر اجتماعی در هر نقطه از جهان امروز است، در این زمینه ما نه فقط معتقد به لزوم همزیستی، بلکه حتی همکاری مسالمت آمیز بین همه ملل دنیا با رژیم‌های مختلف هستیم و موفقیت‌های فراوانی که با پیروی از این سیاست در تأمین مصالح ملی خود بدست آورده‌ایم بخوبی ثابت می‌کند که راه صحیح و واقع‌بینانه‌ای را برگزیده‌ایم.

از نظر بین‌المللی، ما همچنان پای بند به اصول و مقررات منشور ملل متحد هستیم و با وجودیکه متأسفانه علایم ضعف و ناتوانی در این سازمان جهانی می‌بینیم، معهذا معتقدیم که راه حل بهتری از این سازمان از نظر حل مشکلات بین‌المللی وجود ندارد، به همین جهت امیدواریم روزی این سازمان بتواند خیلی قوی‌تر و بهتر از امروز به صورت دستگاهی تصمیم گیرنده و تضمین کننده در آید. ما به عنوان یکی از نخستین اعضای مؤسس این سازمان بزرگ جهانی وفاداری خود را نسبت بدان حفظ می‌کنیم و صمیمانه پشتیبان آن هستیم، به همین دلیل طبعاً عقیده داریم که هر کشوری که موجودیت آن توسط این سازمان به رسمیت شناخته شده باشد باید حق حیات و امنیت حدود و ثغور خود را داشته باشد و هیچ کشوری کشور دیگر را به نابودی تهدید نکند.

ما طرفدار عدم گسترش سلاح‌های اتمی و غیر اتمی شدن بعضی مناطق جهان و مآلاً طرفدار خلع سلاح بین‌المللی کامل و کنترل شده‌ای هستیم، در عین حال، تا روزی که چنین خلع سلاح تضمین شده‌ای در جهان عملی نشده باشد، با شواهدی که هر روز می‌بینیم و تجارتی که پیوسته به دست می‌آوریم با وجود تمام دوستی‌ها و پیمان هائی که داریم چاره‌ای جز آن نداریم که بیش از پیش و تا سر حد امکان وسائل حفظ حدود و ثغور و امنیت مملکت خودمان را تأمین کنیم، زیرا چنانکه بارها تذکر داده‌ایم ما باید قبل از هر چیز به خودمان متکی باشیم.

با کمال تأسف، اخیراً در منطقه خاورمیانه وقایع ناگواری اتفاق افتاد که احساسات ما را بر اساس اخوت اسلامی در مورد برادران مسلمان خودمان جریحه دار ساخت و طبعاً همدردی عمیق ما را برانگیخت. ما بلافاصله اعلام کردیم و باز هم اعلام می‌کنیم که امروز دیگر اِشغال خاک هیچ کشوری توسط کشور دیگر بوسیله قوه قهریه قابل قبول نیست و باید این حقیقت بخوبی درک شود که دوران زورگوئی و استیلای نظامی برای همیشه سپری شده‌است و طبعاً فتوحات برق آسای نظامی نیز نباید باعث سرمستی و نابینائی گردد.

امیدواریم دوره تقنینیه حاضر که مصادف با دوره انجام برنامه پنجساله چهارم و در عین حال مصادف با برگزاری جشن‌های بیست و پنجمین قرن بنیانگذاری شاهنشاهی ایران خواهد بود مانند دوران تقنینیه گذشته شاهد تحقق روزافزون اصول انقلاب ایران باشد و ما بتوانیم در چهارمین برنامه پنجساله زیر بنای سازمان نوین مملکت را مستحکم تر کنیم تا به خواست خداوند در برنامه پنجساله پنجم این زیربنا زا هر جهت استوار و بی‌نقص گردد و بعد از آن دوران تکامل همه جانبه‌ای در تمام مظاهر مادی و معنوی و اجتماعی مملکت و ملت ایران آغاز شود که ان‌شاءالله تا یک نسل دیگر به تمام هدف‌های خود نائل شویم.

برای نیل بدین هدف مسلماً دولت وظیفه خود را انجام خواهد داد و یقین داریم که مجلسین نیز با توجه کامل به اهمیت مسئولیتی که بر عهده دارند در انجام وظیفه خویش خواهند کوشید ولی در عین حال اعتقاد راسخ داریم که بخصوص این ملت ایران است که بیشتر از پیش با شور و هیجان و با روح ایمان و وطن‌پرستی که از خصائص دیرینه این ملت بزرگ و کهنسال است در این جهاد همه جانبه‌ای که به منظور ترقی و تعالی مملکت صورت می‌گیرد وظیفه ملی و تاریخی خویش را به بهترین وجهی انجام خواهد داد و جنبش عظیمی را که برای نخستین بار در تمام طول تاریخ ایران تنها در عرض چند سال تمام مظاهر حیات سیاسی و اجتماعی و مادی و معنوی مملکت را دگرگون کرده‌است با همین روح و جهش و تحرک دنبال خواهد کرد.

خوشبختانه برنامه پنجساله آینده ما با آنکه برنامه‌ای بسیار وسیع و شاید جاه طلبانه بنظر رسد، با امکانات مادی و فنی ما هماهنگی دارد. تذکر این نکته مایه خوشوقتی ماست که در مجموع سه سال اخیر رشد سالانه اقتصادی کشور ما بطور متوسط از یازده درصد بیشتر بوده، در حالیکه قیمت‌ها و هزینه زندگی تقریباً ثابت مانده‌است. و این امر فوق‌العاده‌ای است که شاید در جهان بی‌نظیر باشد.

البته چنین رشدی جنبه کاملاً استثنائی داشته‌است، ولی ما باید بکوشیم تا در آینده این وضع را تا حدود امکان حفظ کنیم به طوری که سعی شود این رقم به ۹ درصد برسد، و البته چنین امری مستلزم منتهای کوشش و فداکاری است، باید مخصوصاً به امر کشاورزی ایران بیش از هر موقعی اهمیت بدهیم، زیرا از این راه در واقع دو وظیفه را انجام می‌دهیم:

یکی بهبود تغذیه ملت ایران به نحوی که هر فرد ایرانی بتواند به مراتب بیشتر و بهتر از گذشته و حال تغذیه کند و البته قدرت خرید این غذا را نیز داشته باشد. دیگر انجام وظیفه‌ای که نسبت به عالم بشریت و به همنوعان خود داریم و آن تهیه خواربار برای کمک به رفعت کمبود و مواد غذایی در دنیا است زیرا نباید فراموش کنیم که این خطر خطری چنان عظیم و مهلک است که دنیای ما را تا آخر قرن حاضر به وحشتناک ترین دورنماها تهدید می‌کند. مگر اینکه از هم‌اکنون همه ملل دنیا در این باره همکاری و اشتراک مساعی کنند و تا دیر نشده پیش‌بینی‌های لازم بنمایند. اهمیت خاصی که ما در برنامه پیشرفت‌های آینده مملکت به امر کشاورزی می‌دهیم و مقتضیاتی که انجام این رشته از برنامه‌ها پیش خواهد آورد، ایجاب می‌کند که وزارت کشاورزی به چند وزارتخانه جدید تقسیم گردد و در این باره دولت اقدام خواهد کرد. همچنین باید ترتیبی داده شود که قیمت‌های فرآورده‌های کشاورزی معین و تضمین و حتی بیمه شود.

امیدواریم برنامه کار ما چه در قسمت پیشرفت‌های کشاورزی و چه در رشته عرقیات صنعتی هر قدر بزرگ و سنگین باشد، به همان اندازه نیروی بیشتری از جانب فرد فرد ملت ما بکار اندازد و انگیزه کوشش‌ها و تلاش‌های فراوانتر و همت و مردانگی فزونتری گردد که لازمه و اساس هر تحول مترقیانه‌ای است. اگر هر ایرانی گوشه‌ای از این کار بزرگ را به نسبت توانائی و استعداد و همت خود بگیرد شک نیست که ملت کهنسال ما که در کوره حوادث تاریخ آبدیده شده، در این راه که ضامن سعادت نسل حاضر و نسل‌های آینده این سرزمین است بسر منزل مقصود خواهد رسید.

در این فرصت لازم می‌دانیم از یک قدم اساسی که اخیراً به منظور تأمین مصالح همین نسل‌های آینده برداشته شد یاد کنیم و آن تشکیل مجلس مؤسسان بود که با مطالعه و دقت کامل در اصولی از قانون اساسی ایران تجدید نظر لازم بعمل آورد تا از این راه دوام و استمرار رژیم سلطنتی مشروطه ایران هر چه بیشتر تأمین گردد و ما در این هنگام آغاز تقنینیه جدید خوشوقتیم که مراتب قدردانی خود را از این بابت ابراز داریم.

از خداوند متعال مسئلت داریم که کشور و ملت کهنسال ما را مانند همیشه در پناه لطف و عنایت کامله خویش از هر گزند و آسیبی در امان بدارد و به همه ما امکان آن بدهد که با کار و کوشش بر اساس انقلابی که منطبق با عالی ترین سنن و موازین معنوی اسلامی در کشور ما صورت گرفته‌است جامعه‌ای از هر جهت آزاد و آباد و سعادتمند بوجود آوریم و در این راه توفیق همگی شما نمایندگان ملت را در این دوره تقنینیه در انجام وظیفه خطیری که در برابر ملت ایران به عهده دارید خواستاریم.

***

در پرتو کار و کوشش نستوه آن شهریار خورشید چهر (که به شایستگی بر جای جمشید نشسته بود) ایران دیگر آن ایران روزگار ناصرالدین شاهی نبود که: رنگ ها زرد، بدنها لاغر، لباسها کثیف، لب ها آویخته، چشم ها برزمین، گویا خرمی و نشاط از این مملکت رخت بربسته و بجز نوحه و زاری چیزی بر جای نمانده است، آنچه باقی مانده است زیارت رفتن و نعش کشیدن و نماز جماعت خواندن است...».

مردمی كه تا پیش از روی کار آمدن خاندان پهلوی در گنداب کچلی و آبله و مالاريا و طاعون و وبا و آب انبار و مكتب خانه و خزينه دست و پا می زدند، و فریبکاران خرد سوزی بنام رمال و دعانويس و روضه خوان و فال بين و تعزيه گردان، موریانه وار خردشان را می جویدند و زرداب خود را در جانشان فرو ميريختند، در پی اندیشه های ایرانساز و کرد و کار والای آن پدر و پسر از آن گنداب مرگ آور بیرون آمدند و به خان شادی و بهزیوی رسیدند و در كوتاه زمانی باورنکردنی از برتری جاده های آسفالته - شاهراههای بزرگ - راه آهن - سدهای ستُرگ، زمين های هموار شده برای كشاورزی ی مكانيزه – كانال های فراخ بِستر برای آبياری و زهکشی - شبكه برق سراسری - شبكه مخابرات – آموزشگاه های رایگان – دانشگاه – موزه – كتابخانه – تئاتر – سينما – تلويزيون – فناوریهای سنگين – آب کردن توپالها – پتروشيمی - هواپیماهای جمبوجت - استاديوم يك سد هزار نفری - دادگاههای خانواده - و آرامش و بی هراسی در زير سايه ی ارتش نیرومندی كه برای پاسداری از مرزهای ميهن فراهم گشته بود نه برای بيشی جستن و آتش افروزی!. برخوردار گردیدند. اکنون می توانستند بدون دریافت روادید به بسیاری از دیگر کشورهای جهان بروند و از بهترین گرامیداشت از سوی مردم جهان برخوردار شوند... چنین مردمی چرا نمی بایست در اندیشه برگزاری جشنواره های بزرگ باشند؟.. چرا نمی بایست بالای بلندشان را به جهانیان نشان می دادند؟.. چرا نمی بایست سری در میان ملت های سربلند جهان بر افرازند؟..

پیشنهاد برگزاری جشن های دوهزار و پانسد ساله از سوی یک ایرانیار فرهیخته بنام دکتر شجاع الدی شفا پیش کشیده شد، شجاع الدین شفا هنگامی که ایران و ایرانی را شکوهمند و زیبا و خوش پیکر و خوش رنگ و بو دید، به این اندیشه افتاد که این شکوه و بزرگی باید در برابر چشم مردم جهان به نمایش گذاشته شود تا بدانند ملت ایران می تواند دامن خود را از آنهمه نگون بختی و سیه روزگاری که زور آوران و آزمندان جهان برایش فراهم آورده بودند بیرون کشد و بار دیگر بر چکاد سر بلندی فراز آید. این اندیشه را با شاهنشاه در میان گذاشت و آریامهر آن را پسندید.

شهر مرودشت در کنار تخت جمشید برای برگزاری جشنهای دوهزار و پانسد ساله ی شاهنشاهی برگزیده شد، برای اینکه دست پلید تروریست های حزب توده و مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و همکاران فلستینی آنها از سر میهمانان این جشن ها کوتاه باشد، از میهمانان بیرون از شهر، و در خیمه های بزرگی پذیرایی شد که برای همین کار ساخته شده بودند.

جشن با سخنرانی تاریخی آریامهر در کنار آرامشگاه کوروش بزرگ آغاز شد. سران و بلند پایگان 69 کشور جهان در برابر آرامشگاه کوروش بزرگ آیین گرامیداشت بجای آوردند. ده میلیون بیینده از راه تلویزیونها به تماشای جشن نشستند. پس از پایان سخنرانیِ شاهنشاه، 101 تیر توپ در آسمان پاسارگاد شلیک گردید و تاج گل با شکوهی در پای آرامشگاه کوروش گذاشته شد.

بیست پادشاه – پنج شهبانو- بیست و یک شاهزاده - شانزده رئیس‌جمهور- سه نخست ‌وزیر- چهار دستیار رئیس‌جمهور و شست و نه وزیر خارجه از شست ونه کشور، میهمانان ارجمند ایران در برگزاری این جشن ها بودند.

پادشاهانِ میهمان:

امپراتور هایله سلاسی از اتیوپی

پادشاه فردریک نهم و شهبانو اینگرید از دانمارک.

پادشاه بودوئن و شهبانو فابیولا از بلژیک

ملک حسین و شاهزاده منی از اردن

پادشاه ماهندرا و شهبانو راتنا از نپال

دوک بزرگ جان و پرنسس جوزفین کارلوته از لوکزامبورگ

پادشاه اولاف پنجم از نروژ

امیر عیسی بن سلمان آل خلیفه از بحرین

پادشاه کنستانتین دوم از یونان

سلطان قابوس بن سعید از عمان

پادشاه موشوئشوئهٔ دوم از لسوتو

عبدالحلیم معظم شاه از مالزی

شیخ زاید بن سلطان آل نهیان از امارات متحده عربی

پادشاه مولای عبدالله و پرنسس لامیا از مراکش

پادشاه مخوسینی از سوازیلند

شاهزادگان و مهیمانان ویژه

شاهزاده عبدالولی خان و پرنسس بلقیس از افغانستان

شاهزاده فرانز جوزف دوم و پرنسس جورجیا از لیختن اشتاین

شاهزاده راینیر سوم و پرنسس گریس کلی از موناکو

شاهزاده برنهارت از هلند

شاهزاده فیلیپ، دوک ادینبرا و شاهدخت ان از انگلستان

ولیعهد کارل گوستاف شانزدهم از سوئد

شاهزاده ویکتور امانوئل و پرنسس ماریانا از ایتالیا

شاهزاده میکاسا و پرنسس یوریکو از ژاپن

شاهزاده بانو باندو از تایلند

فرماندار کل رولند میشنر از کانادا

فرماندار کل پاول هاسلوک از استرالیا

سیلمه آقاخان، همسر کریم آقاخان امام حاضر شیعیان اسماعیلی

پهرست رئیس‌جمهور و نخست‌وزیران

یوسیپ بروز تیتو رئیس جمهور یوگسلاوی به همراه همسرش

جوانکا بروز نیکولای پودگورنی رئیس جمهور اتحاد جماهیر شوروی

فرانز جوناس رئیس جمهور اتریش

تودور ژیفکوف رئیس جمهور بلغارستان

امیلیو گاراستازو مدیسی رئیس جمهور برزیل

اورهو ککونن رئیس جمهور فنلاند

جودت سونای رئیس جمهور ترکیه

پاول لوسونزی رئیس جمهور مجارستان

لودویک اسووبودا رئیس جمهور چکسلواکی

یحیی خوان رئیس جمهور پاکستان

سلیمان فرنجیه، رئیس جمهور لبنان

جاکوبوس فوچه رئیس جمهور آفریقای جنوبی

لئوپولد سنگور رئیس جمهور سنگال

وی وی گیری رئیس جمهور هند

مختار ولد داداه رئیس جمهور موریتانی

هابرت ماگا رئیس جمهور کشور داهومی

نیکلای چائوشسکو رئیس جمهور رومانی

موبوتو سسه سوکو رئیس جمهور کنگو

رادولف گناجی رئیس جمهور سوییس

شابا دلماس نخست‌وزیر فرانسه

کیم جونگ پیل نخست‌وزیر کره جنوبی

امیلیو کولومبو نخست‌وزیر ایتالیا

وون واسل رئیس جمهور آلمان غربی

هزینه ی برگزاری جشن‌ها

ایران ستیزان در باره ی هزینه ی جشنهای دوهزار و پانسد ساله، سرو سدای بسیار بپا کردند تا مردم ایران را نسبت به این رُخداد بزرگ تاریخی بدبین کنند، و نکته اینجاست که هزینه ی ساختمان میدان شهیاد در تهران و نوسازی و گسترش زیرساخت مخابراتی شهرستان اسدآباد همدان – گسترش فرودگاه شیراز- نوسازی و سازوبرگ برخی از هتل های تهران و شیراز، بازسازی برخی از جاده های کشور را نیز بر هزینه های جشن های دوهزار و پانسد ساله افزودند و بدینگونه هزینه ی جشن را از 350 تا 500 میلیون دلار تخمین زدند، ولی کارشناسان همه ی هزینه های این جشن ها و ساختمان ها و کارهای کناری را از 120 تا 300 میلیون تومان برآورد کرده اند.

در گزارش عبدالرضا انصاری که یکی از هموندان گروه سرپرستی جشنهای دوهزار و پانسد ساله بود آمده است:

« هزینه های جشن 200 میلیون تومان بود که 60 میلیون آن از محل کمک بخش خصوصی، 500 میلیون از محل کمک دولتی و بقیه از محل ذخیره دفتر برگزاری جشن‌های شاهنشاهی ایران تامین شد.

در پی خلالوش اسلامی و پهن شدن دستگاه ولایت فقیه برجای سامانه ی شاهنشاهی ایران، دستاورد آنهمه کار و کوشش بر باد رفت و بجای جشن و شادمانی، مردم ایران بار دیگر در سوگ تازیان ایرانسوز به گل نشستند و آنچنان بر خود و فرزندان خود ستم ورزیدند که مغولان خونخوار بر آنها نورزیدند.

اگر محمد و علی و دیگر امامان ریز و درشتِ مذهب ایرانسوز شیعه، این دسته از زنان را ناقص العقل و ناقص البخت و ناقص الایمان گفته بودند! شاید سخنی به گزاف نگفته باشند، آیا براستی کمترین نشان از خرد و والامندی در این دسته از زنان می توان دید؟

«ابو حامد محمد غزالی» که نوشت:

« بدان که جملگی ( خوی ) زنان بر ده گونه است و خوی هر یک به صفت چیزی از حیوانات ماننده است. یکی چون خوک - دوم چون بوزینه - دیگر چون سگ - چهارم چون مار - پنجم چون استر - ششم چون کژدم - هفتم چون موش - هشتم چون کبوتر - نهم چون روباه - دهم چون گوسپند... وزنی که خوی گوسفند دارد، مبارک بود همچون گوسفند که اندر همه چیزهای وی منفعت یابی. زن نیک همچنین با منفعت بود و بر شوهر خویش و بر اهل و همسایگان خویش رحیم بود و بر خان و مان و فرزندان خویش مشفق و مهربان بود و اطاعت دارد خدای جل جلاله را...» ( بی گمان نگاهش به این دسته از زنان بوده است.)

ملاصدرا (صدرالمتالهین) و ملاهادی سبزواری این دسته از زنان را در جرگه ی حیوانات بشمار آوردند و گفتند که الله تعالی آنها را برای نکاح مردان آفریده است، نه همه ی زنان را!.

روز دوشنبه هفدهم اردیبهشت ماه سال 1358 خورشیدی برابر با هفتم ماه می سال 1979 زایشی روزنامه های ایران فرمان حجاب زورکی را که از سوی خمینی و دیگر سران خلالوش اسلامی داده شده بود با تیتر درشت به آگاهی مردم ایران رساندند. در فردای همان روز بیش از یکسد هزار تن از بانوان آزاده ی ایرانی به خیابانها آمدند و با مشت های گره کرده ناخرسندی خود را از فرمان اهریمن به نمایش گذاشتند. زنان آزاده و بالابلند ایرانی نشان دادند که به هیچ روی تن به خواری نخواهند داد و پوشش زورکی را نخواهند پذیرفت .