Blog
کتاب: تفریح المسائل و مثنوی بکارت
همه آداب و تعلیمات دین است / بدون سانسور و نقطه چین است
به کنج خلوتی در را ببندیم / بخوانیم و بگرئیم و بخندیم
دلیوری در منزل، محل کار، یا به نشانی کسی که برایش عیدی میفرستید! فقط با یک کلیک!
تَخیّلات فتوشاپی
این عکس که واکسن زده رهبر، فتوشاپ است / وان عکس که سَم داده به اکبر فتوشاپ است
عکسی که تف انداخته از پنجره، پوتین / بر «نامه بر» و نامهء رهبر، فتوشاپ است
آن عکس که بوسیده طرف، دست فرح را / رفته به زمین شیرجه با سر، فتوشاپ است
ادامه | گویانیوز
امام آمد!
آمد و با همهء پختگیم، خامم کرد / ملت زنده بُدم، امت اسلامم کرد
بر درختی که خودم کاشتم آویخت مرا / با طنابی که خودم بافتم، اعدامم کرد
آقای قاطبه رفت، آقای خاتبه هست!
خبر درگذشت نوذر آزادی، هنرمندی که به آقای قاطبه معروف بود، تلخ بود، بهخصوص برای کسانی که امیدوار بودند آزادی به ایران برگردد! آزادی در آلمان، از دنیا رفت.
شهرت او بهعنوان آقای قاطبه از نقشش در سریال اختاپوس بود که در آن خود را نماینده و وکیل و وصی اقشار مختلف مردم میدانست و مرتب میگفت «اینجانب بهعنوان نماینده قاطبه اهالی...» که این از شیرینکاریهای خالق و نویسنده برنامه، پرویز صیاد بود.
نوذر آزادی رفت، اما آقای قاطبه نمرده! چرا که جانشین برحق او، این نقش را بهتر از او بازی میکند.
ادامه | لینک
تبریک به آقازاده
بهر آقازاده شیخی بدسرشت / اینچنین تبریک نوروزی نوشت:
در هزار و چارصد فرزند من / توی مغز خود بخیسان پند من
لحظه ای غافل مشو از مال مفت / هرکه مانع شد بگو بابام گفت
هرکه از بهر تو باشد سدّ ره / تو بیندازش در استخر فرح
روز تو خوش باد و نوروز تو خوش / تا توانی یا بچاپ و یا بُکش
نازنین، با صد تاپاله عشق و لاو / بر تو گوساله مبارک سال گاو
مؤمن پاکباخته و آیت الله خوش حساب
رفته بودم دفتر «المسلمین قانع نسب»
بر برادر سکرتر کردم سلامی با ادب
سکرتر گفتا بیا قدری جلو، رفتم جلو
سکرتر گفتا برو قدری عقب، رفتم عقب
سکرتر نوشابه ای پر سرصدا را سر کشید
نام فامیل مرا پرسید گفتم: تشنه لب
گفت اسم والدت، گفتم رجب، دادش به ثبت
گفت اسم والده؟ گفتم عیال مش رجب
پشت آن پرسید اسم بچه ها؟ گفتم عقیم
بعد نجوا کرد اسم همسرت؟ گفتم عزب
سکرتر دستی به ریش خود کشید و گفت خوب
پیش آقا کار واجب داشتی یا مستحب؟
گر برای دستبوس آیت الله آمدی
وقت آقا پر شده اینهفته تا یکشنبه شب
گفتمش عرضی مرا باشد، شما زحمت بکش
گو به آقا، من ندارم چیزی از ایشان طلب!
هم نمیخواهم ز پول خویش یک دینار پس
هم نخواهم از زمینم پس بگیرم یک وجب
سکرتر غرّید: از آقا طلب داری شما؟
آیت الله و بدهکاری؟، عجب، یاللعجب!
گفتم این حضرت طلبکاران خود را یک به یک
یا به کشتن داده یا محبوس کرده زین سبب
شش طلبکار خودش را داده تحویل اوین
ده طلبکار خودش را کرده تبعید حلب
باجناق من ز آقا ثلث پول خویش خواست
او فرستادش به آنجا که نی اندازد عرب
چشم من بدجور ترسیده ست از این ماجرا
بسکه آقای شما دزد است و بدذات و جلب
گر از او امروز بستانکار باشم، ابلهیست
ابلهانه تر ز روزی که از او خوردم رَکَب
سکرتر نشنیده بگرفت این سخن های مرا
یا گمان میکرد هذیان گفته ام از فرط تب
گفتم اینجا آمدم بهر مفاصای حساب
مال من خیرات آقا مثل حلوا و رطب
یاد آن قرضی که دادم، میکنم از سینه پاک
تا نباشم در مظان خشم و مشمول غضب
مینویسم بی حساب استیم و امضا میکنم
تا نبینم آنهمه کابوس با رنج و تعب
من طلبکارم ولی او آیت الله بزرگ
صاحب پست و مقام و تیتر و عنوان و لقب
من گذشتم از طلب تا بیمه آقا شوم
وارهم از اینهمه دلواپسی، درد عصب
***
سکرتر پهلوی آقا رفت و چون برگشت گفت:
توی مود خوب بود آقای ما از لطف رب
گفت فرمودند: باقی را شما قسطی بده!
اولین قسطش دوشنبه اول ماه رجب!
***
سکرتر دور سرم چرخید با کلّ اتاق
سوختم از شوک ولیکن دوختم از فحش، لب
راه افتادم بیایم، سکرتر اخطار کرد:
وای اگر یک قسط تو افتد بهر علت عقب
حالم آنسان شد که رفتم یکسره پیش پزشک
قصه را تعریف کردم بهر دکتر در مطب
گفتمش داروی دردم؟ گفت تشت آب سرد
گفتمش دستور مصرف؟ گفت صبح و ظهر و شب
هادی - چند سال پیش
رسید مژده که آمد کتاب خرسندی
نوشته میرزا تقی خان معروف (محمدتقی اسماعیلی) را از فیسبوک مبارکش نقل میکنم برای کم شدن روی کسانیکه خیال میکنند من در کار طنزنویسی، استاد و راهنما نداشته ام و از شصت هفتاد سال پیش همینطور مثل عوامل خودسر آمده ام جلو.
امیدوارم روتون کمشه. (اطلاعات بیشتر راجع به کارها و کتاب های «آق اسمال» در فیسبوک خودش. من اینجا ننشسته م که برای از خودم بهتر تبلیغ کنم.)
_________________________________
رسید مژده که آمد کتاب خرسندی
که گریه می کنی گه خواندن، اگرچه می خندی!
استاد طنز، دوست دیرین، و همکار سابقم کتاب جدید خود را به رسم هدیه برای من فرستاده است .
کتاب را هنوز نخوانده ام، اما با خرسندی شصت سال است که دوستم و با کارهایش آشنا . سالها درکنارهم نشسته ایم ، گفته ایم، درد ودل کرده ایم ، خندیده ایم ونوشته ایم .
توفیق تازه از خیابان سعدی به خیابان استانبول تغیر مکان داه بود که با او آشنا شدم . یکی از روزها همین که وارد محل کارم شدم ، دیدم جوانی شاداب وخوش قیافه، پشت میزی که روبروی میزمن بود نشسته است ولبخند می زند . به هم معرفی شدیم ،گفت اسم من هادی خرسندیست ، بقیه هم ندارد !
مثل همین امروزش شوخ بود وبذله گو و به اقتضای جوانی ودل خوشی که داشتیم، خیلی زود با هم اخت شدیم .
چند سالی باهم درتوفیق کارکردیم وبعدباتفاق هفت هشت نفرازطنزنویسان صاحب نام آنروز و امروز ، توفیق را ترک کردیم وبه کشکیات وبعد کاریکاتور کوچ کردیم . چند سالی بعد من به کیهان رفتم ورابطه کاری وکنارهم نشستن مان کمترشد.
خرسندی نیاز به معرفی یا تعریف من ندارد وخوب می داند که من اهل مداهنه واغراق نیستم. طنزش انتقادیست و اشعارش چون آب روان .
درشعر کم نظیر است و درطنز گاه تلخ وگاه شیرین . ازهدیه ارزشمندش ممنونم و با علاقه مشغول خواندنش خواهم شد . بامید آنکه سالهای سال برای مردم بنویسد وبسراید ...
کتاب: تفریح المسائل و مثنوی بکارت | www.TafrihBook.com
سال گاب! و حاجیفیروز حاضر جواب
عیدتون مبارک، عیدتون مبارک – تا رفع کرونا، فاصله سه چارک
ارباب خودم سلامو علیکم
ارباب خودم دمبتو بالا کن
امسال تو شدی اربابِ ارباب
اربابِ خودم عالیجناب گاب!
ارباب خودم سال سال گاوه
بده ماچو که سال عشق و لاوه
- بشینه متهم دادگاهه اینجا
*حرف حق زدن گناهه اینجا !
- خودت را معرفی کن * حاجی فيروز
- بگو عنوان شغلی * پيک نوروز
- چه میکردی بگو در دوره شاه
* نبود اوضاع من بر طبق دلخواه
نبودم جزو آیات الهی
نديدم وجهي از دربار شاهی
به خلقالله پشتم بود محکم
به پیش شاه و شهبانو نشد خم
نکرده ماچ دست همسر شاه
و بعدش نیز دست آیتالله
ندادم ریش خود را دست اوقاف
نبودم شیخ و روحانی علاف
ادامه | لینک
نامه خامنهای برای پاپ، توسط قالیباف!
دیدار تاریخی دو چوپان در نجف
فرود پاپ و فراز نگرانی من
از لحظهای که هواپیمای آقای پاپ در فرودگاه بغداد نشست که در نجف به دیدار آیتالله سیستانی برود، من دل توی دلم نبود که حالا میخواهند کَتبسته بدهندش تحویل جمهوری اسلامی. گفتم باز اینها آیتالله سیستانی را گذاشتهاند وسط. پای تلویزیون گوشهایم را تیز کردم ببینم اسمی از شیرین نجفی میآورند یا نه؟ البته غافل نبودم که نجف پر از انواع و اقسام شیرین نجفی است.
مراسم استقبال را که میدیدم، کمی دلم آرام میشد ولی باز نخستوزیر عراق میریختش به هم. مثل این پاپ ندیدهها، راه و نیمهراه، قدمبهقدم نیش ترمز میزد و یکچیزی به پاپ میگفت. من نگران میشدم که قرار است در همین لحظه بریزند پاپ را بگیرند ببرند پیش بازجو خبرنگار.
ادامه | لینک
تخم مرغ در اینترویو
تخم مرغی رفته بود اینترویو
تا مگر کوکو شود یا نیمرو
تخم مرغی بود با شور و امید
خواست تا مرغانه ای باشد مفید
فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود
توی مطبخ از برای شرح حال
پشت هم کردند هی از او سوال:
- کیستی تو، از کدامین لانه ای؟
- بوده ای قبلاً در آشپزخانه ای؟
- کی ز پشت مرغ افتادی برون؟
- توی ماهیتابه بودی تاکنون؟
- تجربه داری و فرزی در عمل
- جای دیگر کار کردی فی المثل؟
- داغ گشتی توی روغن یا کره؟
- حل شدی در شنبلیله یا تره؟
- با نمک فلفل بهم خوردی دقیق؟
- خوب کف کردی شدی کلاً رقیق؟
- پشت و رویت سرخ شد روی اجاق؟
- باد کردی از فشار احتراق؟
تخم مرغ این حرف ها را که شنید
روی وحشت زرده اش هم شد سفید!
ژوری اینترویو هم بی مجال
لحظهای غافل نمیشد از سوال:
- گر "رزومه" داری و "سی.وی" بیار
- ورنه بیخود آمدی دنبال کار
- گر نداری توی کارت سابقه
- ردّ ردّی گرچه باشی نابغه
گفت لرزان تخم مرغ بینوا
نیست قانون شما بر من روا
خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفرکیلومترم و آماده ام
هرکسی کرده ز یک جائی شروع
میکند خورشیدش از یکجا طلوع
گر نه در جائی خودم را جا کنم
تجربه پس از کجا پیدا کنم؟
گر که مرواری نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به کف؟
گر که در میدان نرفته کره اسب
تجربه را پس چه جوری کرده کسب؟
گفت "شف" با او که: - زر زر کافیه!
- بیش از این هم ماندنت علافیه
ـ تخم مرغ هم اینقدر پر مدعا
- دس به نطقش را ببین بهر خدا!
- تجربه اول برو پیدا بکن
- بعد فکر پخت و پز با ما بکن
تخم مرغ بینوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون
رفت غمگین، صاف پیش مادرش
تا که گرما گیرد از بال و پرش
گفت مادرجان مرا هم جوجه کن
جزو باند جوجه های کوچه کن
مرغ مادر گفت که: - دیر آمدی
- پس چرا طفلم به تأخیر آمدی؟
- من به تو گفتم بگیر اینجا قرار
- تو خودت عازم شدی دنبال کار
- مهلت جوجه شدن شد منقضی
- پس چه شد کوکوپزی، نیمروپزی؟
تخم مرغ اشکش درآمد پیش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام
گفت در نیمروپزی گشتم کنف
چونکه از من تجربه میخواست شف
سابقه یا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ریجکت نمود
موعد جوجه شدن هم که گذشت
آه مادر بچه ات بیچاره گشت!
من از آنجا مانده، زینجا رانده ام
فاتحه بر هستی خود خوانده ام
رفت فرصت های عالی از کفم
حال دیگر کاملاً بی مصرفم
پس در این دنیا به چه چیزی خوشم؟
میروم الان خودم را میکشم!
گفت مادر: - طفلکم قدقدقدا
- چند مدت صبر کن بهر خدا
- صبر کن طفلم بیاید نوبهار
- باز پیدا میشود بهر تو کار
- گرچه اکنون فرصتت سرآمده
- تو نگو دنیا به آخر آمده
تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بیاید نوبهار
×××
عید نوروز، عید پاک آمد ز راه
روی هر میزی بساطی دلبخواه
شربت و شیرینی و قند و نبات
تخم مرغ رنگ کرده در بساط
روی میز خانهی بانو بهار
یک سبد مرغانه خوش نقش و نگار
تخم مرغ ما نشسته آن میان
میفروشد فخر بر اطرافیان
از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
حرف های مادرش آمد به یاد:
- بهر هرکس در جهان قدقدقدا
- هست یک جا و مکان قدقدقدا
- نیست بی مصرف کسی قدقدقدا
- هست امکان ها بسی قدقدقدا
- هرکسی باید بیابد جای خود
- تا نهد جای مناسب پای خود
- پس تو هم توی مدار خویش باش
فارغ از مأیوسی و تشویش باش
- چون شبیه تخممرغ است این کره
- روز و شب گردش کند بی دلهره
- خود تو هم هستی عزیزم بیضوی
- در مدار خویش گردش کن قوی
- زندگی زیباست، زیبایش ببین
- هم ز پائین، هم ز بالایش ببین
تخم مرغ ما ز پند مادری
شادمان لم داد آنجا یکوری
گفت گر مطبخ به من میداد کار
در کجا بودم کنون ای روزگار؟
گشته بودم جوجه گر روی حساب
ای بسا که میشدم جوجه کباب
پس چه بهتر که بد آوردم زیاد
حال راضی هستم و ممنون و شاد
تخممرغم، بیضیام، شکل زمین
پس غم دنیا به تخمم بعد از این!
www.HadiKhorsandi.Com
غضنفر هم واکسن زد!
توی این هیر و ویر، همشهری ما غضنفر سابق هم واکسن کرونا زده.:
واکسن زده غضنفر و انگار زن شده
یک بمب سکس در اثر واکسن شده
ور میجهد چو دختر ژیمناست روی میل
گوئی نشان مردی او قلوه کن شده
امنیتی شده ست و پرستو گمان کنم،
مأمور کاخ های لویزان و کن شده
برعکس آنچه حضرت آخوند گفته بود
او این میانه گِی نشده، ِلزبین شده
تا وارهد ز زحمت اسم غضنفری
فَر را گرفته و عوضش بی غضن شده!
گوید منم غضنفر سابق که بعد از این
اسمم فَری قشنگه بهر انجمن شده
گوید فقط رقیب جنیفر لُوپِز منم
پررو شده، وقیح شده، لافزن شده
آنگاه بغض کرده که ترسم ترور شوم
چون احمدی نژاد ز عشاق من شده
ضمناً فَری قشنگه شده ذوب در نظام
آهن قراضه بوده و حالا چدن شده
گوید که رهبری جیگر است و فداش بشم!
رفتار او اگرچه کمی دل شکن شده
گوید که پیش از او وطن ما وطن نبود
امروز واقعاً وطن ما وطن شده
گوید کسی نمانده دگر زیر خط فقر
زیرا که فقر از همه جا ریشه کن شده
گوید که گورخواب اگر گور هم نداشت
امروز صاحب دو سه قطعه کفن شده
القصه این غضنفر سابق حقیقتاً
بدجور اهل مدح و ثنا و سخن شده
مثل وزیر سابق ارشاد خاتمی
در خود فرونشسته و غرق لجن شده
او هم گرفته سفره ابریشمی به دست
وز بهر نان خویش بمالُ البدن شده
از آنطرف به علت این لزبین شدن
درگیر عشق با دو نفر پیرزن شده
عاشق به خاله باجی مشدی غلامحسین
دلباخته به عمه کَبله حسن شده
گر رهبری بخود زد و جور دگر نشد
خرسندیا، غضنفر ما واقعاً شده!
www.HadiKhorsandi.Com
حافظا من غم میخورم
حافظا من از سر شب تا سحر غم میخورم
هرچه گوئی غم مخور من بیشتر غم میخورم
مژده میدادی به پایان میرسد ایام غم
من برای مژدههای بیثمر غم میخورم
اولاً چون یوسف گم گشتهام پیدا نشد
بهر آن ناکام مفقودالاثر غم میخورم
ثانیاً چون کلبه احزان و این غمدیده دل
وضعشان بدتر شده از هر نظر، غم میخورم
ثالثاً چون این سر شوریده سامانی نیافت
بر سر خود میزنم وز بهر سر غم میخورم
رابعاً چون مانده یکسان حال دوران بهر ما
دور خود میچرخم و از دور و بر غم میخورم
چون فراوان است خیلی سوژه های غم خوری
نوبتی، خیلی مفید و مختصر غم میخورم
در بیابان، ذوق و شوقم یک نفس اکسیژن است
ترس مین دارم ولی، زین رهگذر غم میخورم
در خیابان با امید انتخاب سرنوشت
از شعار زنده باد و مرگ بر غم میخورم
چونکه انترناسیونالیستم در غمخوری
هرکجا باشد یکی فرد بشر غم میخورم
با نژاد و قوم کس کاری ندارم، زین سبب
بهر شش میلیارد و صد میلیون نفر غم میخورم
هم برای خاله ی آقای نلسون ماندلا
هم برای عمه ي شیخ قطر غم میخورم
هرکجا بینم خری خوابیده زیر بار خود
بهر تأمین هیومن-رایتِ خر غم میخورم
بهر حیوانات زندانی به هرچه باغ وحش
در قفس، از یاد رفته، محتضر غم میخورم
تا که در باغ وطن بینم که هر مسکین درخت
رأی خود بر اره داده یا تبر غم میخورم
زانهمه فحشی که ایرانی به ایرانی دهد
چونکه گلگیری بمالد بر سپر غم میخورم
کافری هستم که از جنگیدن شمر و حسین
وز کتک کاری عثمان و عمر غم میخورم
غمخوری در ماه شرعی بیشتر دارد ثواب!
من خصوصاً در محرم یا صفر غم میخورم
شب که ملّا میکند افطار با جوجه کباب
من از اینکه کشته شد مرغ سحر غم میخورم
همچنین وقتی که اسرائیل میگوید ز صلح
در غم آن کفتر بیبال و پر غم میخورم
تا ز سوسیالیزم میگویند این هوچیگران
از برای کارل مارکس و کارگر غم میخورم
تا زمام این جهان در دست مشتی جاهل است
بابت هر اتفاق و هر خبر غم میخورم
راستش هرجا که یک واعظ به خلوت میرود
از حسادت، بهر آن کار دگر غم میخورم
با جوانان میروم دیسکو، همه در حال رقص
من اتوماتیکمان قر در کمر غم میخورم
در محیط خانه ی خود مثل برج زهرمار
بابت سقف و کف و دیوار و در غم میخورم
توی تی-وی، فیسبوک، اینستاگرام و تلگرام
از برای اهل فرهنگ و هنر غم میخورم
چونکه می بینم خلیج فارس را چین برده است
بهر باقیمانده بحر خزر غم میخورم
گر ببینم بچه ای چون بچگی های خودم
از ته دل بهر آن مادر پدر غم میخورم
در قرنطینه تنوع را رعایت میکنم
زینجهت گه طاقباز و گه دمر غم میخورم
نیستم اهل سفر، اما به حصر خانگی
بیخودی در حسرت سیر و سفر غم میخورم
چون ز غمهای زمینی میکنم خود را رها
مدتی از گردش شمس و قمر غم میخورم
کارها با غمخوری بدتر شد و بهتر نشد
حضرتعباسی دو درصد با ضرر غم میخورم
هادیا طنز تو گاهی مایه ی خرسندی است
زین جهت شیرین تر از قند و شکر غم میخورم
آخرین دستکاری - فروردین ۱۴۰۰
www.HadiKhorsandi.Com